part36
part36
انیوپ : آقا اقایه جونکوک رفتن سئول
جیمین: اوف باید باهاش حرف بزنم
هیونجین : خوب بریم
جیمین: اره بریم
ویو ات
داشتم از دانشگاه خارج میشدم که سرم گیج رفت و چشمام سیاهی رفت و داشتم می افتادم که دستی دوره کمرم حلقه شد و نیا افتادم
سکیون : ات چیشده
نگرانی شو میشد تویه چشماش خوند
ات : خوبم
سکیون : نه خوب نیستی بریم بیمارستان
ات: اوف خوبم ای بابا میخواهم برم خونه
دستشو هول دادم و راه اوفتادم سرگیجه داشتم و حالت تهوع داشتم وقتی به این فکر میکردم که شاید حامله باشم ترسی به وجدم میاد بغضم میگیره داداشم منو میکشه پدرم که دیگه نمیدونم چی میشه چند رویه جیمین زنگ میزنه ولی جوابش رو نمیدم از وقتی رفته آمریکا دلتنگش شدم یعنی اونم دلش برام تنگ شده تویه راه دارو خونه رو دیدم دستمو گذاشتم رویه شکمم باید این شکو برطرف کنم رفتم سمته داروخانه و از یه تسته بارداری گرفتم و راهیه خونه شدم وقتی رسیدم خونه کیفمو گذاشتم رویه میز و رفتم سمته سرویس
(خوب اینجاشو دیگه خودتو میدونید که از تست بارداری چجوری استفاده میکنه تا بفهمی که حاملست )
وقتی به تست نگاه کردم دوتا خت داشت یعنی من من من حاملم
نه نیستم این امکان نداره من چیکار کنم
رویه تخت نشستم انگار روحم از بدنم جدا شده بغضم گرفت دستو پاهامو میلرزیدن من چیکار کردم
سوجی : ات میتونم بیام چرا گریه میکنی
ات : نه گریه نمیکنم
سوجی اومد و کنارم رویه تخت نشست
سوجی : مگه ما رفیق نیستم چی ازم مخفی میکنی من میدونم یه چیزی شده
دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم بغضم شکست و با صدای لرزی که داشتم و گریه گفتم
آت : سوجی..... من ...چی کار کنم من.....من... باردارم
با حرفم حالت چهرش عوض شد
سوجی : چی چی داری میگی
ات : نمیدونم چیکار کنم دارم دیونه میشم
سوجی : جیمین میدونه
ات : نه
سوجی : گریه نکن دوسته قشنگ بیا بغلم
سرمو گذاشتم رویه شونش و گریه میکردم اونم بغلم کرد
سوجی : نگران نباش همچی درست میشه
ات : نمیشه اگه داداشم بفهمی چی بابا که میکشتم
سوجی : جونکوک بهترین و با درک ترین ادمیه پس نگران نباش و سعی کن بخوابی
رویه تخت دراز کشیدم و سوجی روم پتو انداخت کنار تخت نشست و موهام رو نوازش میکرد و اشکام رو پاک کرد و منم که خیلی گریه کردم کم کم خوابم برد
《《《《《《《《《《
یه باغ خیلی خوشگل بود و پر از میوه ها دست تو دسته با جیمین راه میرفتم تویه باغ که رسیدیم به یه درخت که دوتا سیب داشت
ادامه دادر
انیوپ : آقا اقایه جونکوک رفتن سئول
جیمین: اوف باید باهاش حرف بزنم
هیونجین : خوب بریم
جیمین: اره بریم
ویو ات
داشتم از دانشگاه خارج میشدم که سرم گیج رفت و چشمام سیاهی رفت و داشتم می افتادم که دستی دوره کمرم حلقه شد و نیا افتادم
سکیون : ات چیشده
نگرانی شو میشد تویه چشماش خوند
ات : خوبم
سکیون : نه خوب نیستی بریم بیمارستان
ات: اوف خوبم ای بابا میخواهم برم خونه
دستشو هول دادم و راه اوفتادم سرگیجه داشتم و حالت تهوع داشتم وقتی به این فکر میکردم که شاید حامله باشم ترسی به وجدم میاد بغضم میگیره داداشم منو میکشه پدرم که دیگه نمیدونم چی میشه چند رویه جیمین زنگ میزنه ولی جوابش رو نمیدم از وقتی رفته آمریکا دلتنگش شدم یعنی اونم دلش برام تنگ شده تویه راه دارو خونه رو دیدم دستمو گذاشتم رویه شکمم باید این شکو برطرف کنم رفتم سمته داروخانه و از یه تسته بارداری گرفتم و راهیه خونه شدم وقتی رسیدم خونه کیفمو گذاشتم رویه میز و رفتم سمته سرویس
(خوب اینجاشو دیگه خودتو میدونید که از تست بارداری چجوری استفاده میکنه تا بفهمی که حاملست )
وقتی به تست نگاه کردم دوتا خت داشت یعنی من من من حاملم
نه نیستم این امکان نداره من چیکار کنم
رویه تخت نشستم انگار روحم از بدنم جدا شده بغضم گرفت دستو پاهامو میلرزیدن من چیکار کردم
سوجی : ات میتونم بیام چرا گریه میکنی
ات : نه گریه نمیکنم
سوجی اومد و کنارم رویه تخت نشست
سوجی : مگه ما رفیق نیستم چی ازم مخفی میکنی من میدونم یه چیزی شده
دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم بغضم شکست و با صدای لرزی که داشتم و گریه گفتم
آت : سوجی..... من ...چی کار کنم من.....من... باردارم
با حرفم حالت چهرش عوض شد
سوجی : چی چی داری میگی
ات : نمیدونم چیکار کنم دارم دیونه میشم
سوجی : جیمین میدونه
ات : نه
سوجی : گریه نکن دوسته قشنگ بیا بغلم
سرمو گذاشتم رویه شونش و گریه میکردم اونم بغلم کرد
سوجی : نگران نباش همچی درست میشه
ات : نمیشه اگه داداشم بفهمی چی بابا که میکشتم
سوجی : جونکوک بهترین و با درک ترین ادمیه پس نگران نباش و سعی کن بخوابی
رویه تخت دراز کشیدم و سوجی روم پتو انداخت کنار تخت نشست و موهام رو نوازش میکرد و اشکام رو پاک کرد و منم که خیلی گریه کردم کم کم خوابم برد
《《《《《《《《《《
یه باغ خیلی خوشگل بود و پر از میوه ها دست تو دسته با جیمین راه میرفتم تویه باغ که رسیدیم به یه درخت که دوتا سیب داشت
ادامه دادر
۴.۹k
۲۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.