ادامه پارت سوم

ادامه پارت سوم:::




که انگشتش با قدرت بیشتری سرت رو بالا آورد: هی هی پرنسس! چشمات رو از من ندزد! من خیلی وقته دلم میخواد بهت خیره شم..دستات رو بگیرم و بهت بگم«دلم برات تنگ شده» بگم «من..دوست دارم» ولی..تو ازم میترسی..این آزارم میده! تو اونو دوست داری!! این منو به درد میاره! میفهمی؟؟
دندونت رو به لبت کشیدی که باعث شد نگاهش روی لب هات بچرخه
با قورت دادن آب دهنش، سیب گلوش تکون خورد
آروم با کج کردن سرش نزدیکت شد و لب هاش رو روی لب هات گذاشت
آروم می‌بوسید..خیلی آروم..
دستاش از حصاری که روی دیوار بودن به گره محکمی تبدیل شد که دور بدنت پیچیده بود
ضربان قلبت خیلی بالا رفته بود
و هر نفست..اِکو شدهِ نبض گردنِ جونگ کوک بود!!



خبخبخبخببب بلوبریام
یه لایک و کامنت کوچولو می‌تونه خیلی خوشحالم کنه
دوستون دارمممم
دیدگاه ها (۶۱)

چند پارتی جدید!؟ همکاری‌ با آر ان!؟p¹:علامت نیلا(ا.ت) " علام...

p³:صدایی که میخواست از طرفت حرف بزنه توی گلوت گیر کرده بودچن...

p²:به طرف تخته برگشتی و سعی کردی دوباره دلیل اینکه چرا خرگوش...

جیمین فیک زندگی پارت ۳۹#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط