fake kook
fake kook
part*⁵³
شب
کوک
خونه بودم
کوک: مامان من دیگه تصمیمو گرفتم
واقعا دوسش دارم
لینا: تو الیا میزاری جای ا/ت
کوک: الیا بهم خیانت میکرد من چیکار بهش داشتم وقتی نه او منو دوس داشت نه من اورو پس چرا باید باهم میموندین
لینا: نمیدونم واقعا چی بگم ا/ت چی دوست داره
کوک: اره داره
لینا: خب من مشکلی ندارم چون تنها پسرمی و مطمئنم عاشقشی میشه دوباره بهش بگی بیاد اینجا ببینمش
کوک: عاشقتم مامان
لینا: خودتو لوس نکن برو دنبالش
رفتم دنبال ا/ت
زنگ زدم جواب نمیداد
کجایی دختر چرا جواب نمیدی
اخه 😁
رفتم یه دسته گل خریدم و در زدم کسی درو باز نکرد باز در زدم
کوک: درو باز نمیکنی ا/ت جون
همسایه: خودشو و یه دختر کوچولویی رفتن
کوک: اها خیلی ممنون
رفتم دم در خونه عمه ا/ت
عمه: بفرمایید
کوک: سلام جونگکوکم
عمه: سلام پسرم عکستو دیدم ولی خیلی خوشگل تر از عکستیا
کوک: شما لطف دارید میشه ا/ت رو بگید بیاد میخوام بهش یه چیزی بگم
عمه: یونا داخل ولی ا/ت نیست
کوک: نیست کجاست؟
عمه: نمیدونم اخرین باری که دیدمش خونش بود که یونا برداشتیم
کوک: یه لحظه گوشیم داره زنگ میخوره
الیا بود جوابشو ندادم
عمه: جواب بده
کوک: نه مهم نیست خبر دیگه ای ازش ندارین
الیا بهم پیام داد: اینقدر دنبالش نگرد پیداش نمیکنی او پیش منه میدونی کیو میگم ا/ت رو زنگ بزن😉
کوک: خب عمه جان من برم
سریع رفتم تو ماشین
زنگ زدم بهش
الیا: سلام عشقم
کوک: ا/ت کجاست
الیا: یکم اروم باش بزار باهم حرف بزنیم بعد میدم با اون دختره هم حرف بزنی یکم تحمل کن وقت هست
کوک: گوشیو بده به ا/ت عوضییی
الیا: بهت یه ادرس میفرستم بیای اونجا
کوک: گوشیو بده به ا/ت بهت میگم
الیا: بیا دختر خانم یه حرفق بزن
ا/ت: کوک نیاا اینجاا
الیا: تو حرفشو گوش نده بیا منتظرتم
گوشیو قطع کرد یه ادرس فرستاد دو ساعت باهام فاصله داشت سریع راه افتادم
#فیک
#سناریو
part*⁵³
شب
کوک
خونه بودم
کوک: مامان من دیگه تصمیمو گرفتم
واقعا دوسش دارم
لینا: تو الیا میزاری جای ا/ت
کوک: الیا بهم خیانت میکرد من چیکار بهش داشتم وقتی نه او منو دوس داشت نه من اورو پس چرا باید باهم میموندین
لینا: نمیدونم واقعا چی بگم ا/ت چی دوست داره
کوک: اره داره
لینا: خب من مشکلی ندارم چون تنها پسرمی و مطمئنم عاشقشی میشه دوباره بهش بگی بیاد اینجا ببینمش
کوک: عاشقتم مامان
لینا: خودتو لوس نکن برو دنبالش
رفتم دنبال ا/ت
زنگ زدم جواب نمیداد
کجایی دختر چرا جواب نمیدی
اخه 😁
رفتم یه دسته گل خریدم و در زدم کسی درو باز نکرد باز در زدم
کوک: درو باز نمیکنی ا/ت جون
همسایه: خودشو و یه دختر کوچولویی رفتن
کوک: اها خیلی ممنون
رفتم دم در خونه عمه ا/ت
عمه: بفرمایید
کوک: سلام جونگکوکم
عمه: سلام پسرم عکستو دیدم ولی خیلی خوشگل تر از عکستیا
کوک: شما لطف دارید میشه ا/ت رو بگید بیاد میخوام بهش یه چیزی بگم
عمه: یونا داخل ولی ا/ت نیست
کوک: نیست کجاست؟
عمه: نمیدونم اخرین باری که دیدمش خونش بود که یونا برداشتیم
کوک: یه لحظه گوشیم داره زنگ میخوره
الیا بود جوابشو ندادم
عمه: جواب بده
کوک: نه مهم نیست خبر دیگه ای ازش ندارین
الیا بهم پیام داد: اینقدر دنبالش نگرد پیداش نمیکنی او پیش منه میدونی کیو میگم ا/ت رو زنگ بزن😉
کوک: خب عمه جان من برم
سریع رفتم تو ماشین
زنگ زدم بهش
الیا: سلام عشقم
کوک: ا/ت کجاست
الیا: یکم اروم باش بزار باهم حرف بزنیم بعد میدم با اون دختره هم حرف بزنی یکم تحمل کن وقت هست
کوک: گوشیو بده به ا/ت عوضییی
الیا: بهت یه ادرس میفرستم بیای اونجا
کوک: گوشیو بده به ا/ت بهت میگم
الیا: بیا دختر خانم یه حرفق بزن
ا/ت: کوک نیاا اینجاا
الیا: تو حرفشو گوش نده بیا منتظرتم
گوشیو قطع کرد یه ادرس فرستاد دو ساعت باهام فاصله داشت سریع راه افتادم
#فیک
#سناریو
۲۲.۱k
۱۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.