تک پارتی
#تک_پارتی
#بوسه
_
ویو ا/ت :
ا/ت : فردا عروسیم بود با کسی که تمام سلول هام میخواستنش کسی که بیشتر از خودم دوسش داشتم
همه چی خوب بود ولی یه مشکلی بود ...
من وقت نداشتم
من وقت زندگی نداشتم ...
با یادآوری این دوباره اشکام سرازیر شدن
دوباره درد قلبم شروع شده بود
اما درد قلبم قابل تحمل بود نسبت به دردی که از احساسات میکشیدم :)
جیمین بهم گفته بود میخواست بیاد منو برا آخرین بار قبل از مجردی ببینه ..
اشکامو پاک کردم و سعی کردم با میکاپ سیاهی های زیر چشم که به خاطر گریه های مداوم بود رو کاور کنم
منتظر بودم که زنگ در خورد
درو باز کردم
ا/ت : سلامممم جیمینااا
جیمین : سلامم عروس خانوم خوشگلم
بغلش کردم
جیمین: اوه اوه بیبی بلاخره فردا برا خودم میشی
ا/ت : حالا بیا توو
به هال راهنماییش کردم
ا/ت: بشین برات یه قهوه بیارم
جیمین: چشممم خانومم
تلخندی زدم و رفتم آشپزخونه تا قهوه آماده کنم
بعد از اینکه آماده شد ورشون داشتم بردم پیش جیمین
جیمین: بح بح عروس خانوم
لبخند*
ا/ت : چیزه جیمین میخوام یه چیزیو بهت بگم
حالت بغضی *
__
ویو جیمین:
جیمین: با چیزی که گفت یخورده نگران شدم
جیمین: جانم بگو قشنگم
ا/ت : با بغض و لکنت * من نمیتونم باهات ازدواج کنم
با حرفی که زد شک شدم
جیمین: شو..شوخی میکنی دیگه ؟!
ا/ت: نه
بغضی و همراه اشک
کلا حرفای ا/ت با بغضه*
جیمین: فردا عروسیمونو ا/ت شوخی نکن با من
خنده عصبی *
ا/ت : شوخی نمیکنم جدیم جیمین
جیمین: واسه چییی هان ؟
عربده *
با لبای ا/ت که رو لبام قرار گرفت ساکت شدم
اون هیچ وقت نمیزاشت که من ببوسمش میگفت بعد ازدواج اما الان...
همراهیش کردم
ازم جدا شد
ا/ت : جیمین اگه من نبودم شاد زندگی کن باشه ؟!
لبخند و اشک *
نزاشت حرفی بزنم و دوباره منو بوسید
خیلی عجیبه
در حسرت لبایی باشی که از هرچیزی برات خواستنی تر بود ولی یهو... یهو وسط بوسیدنشون
صاحبشون دیگه نفس نکشه
آره معشوق من وسط بوسمون دیگه نفس نمیکشید:)
معشوقم توی بغل خودم جون داد :)
ا/تم نرو بزار باهم بریم !
ا/ت: جیمینااا خوب زندگی کن
لبخند *
جیمین: گریه * ا/ت تو رو خدا...
(مکالمه ای تو خیالت جیمین )
پایان ...
_
گریه هاتونو با آغوش باز میپذیرم🥲😭:)
#بوسه
_
ویو ا/ت :
ا/ت : فردا عروسیم بود با کسی که تمام سلول هام میخواستنش کسی که بیشتر از خودم دوسش داشتم
همه چی خوب بود ولی یه مشکلی بود ...
من وقت نداشتم
من وقت زندگی نداشتم ...
با یادآوری این دوباره اشکام سرازیر شدن
دوباره درد قلبم شروع شده بود
اما درد قلبم قابل تحمل بود نسبت به دردی که از احساسات میکشیدم :)
جیمین بهم گفته بود میخواست بیاد منو برا آخرین بار قبل از مجردی ببینه ..
اشکامو پاک کردم و سعی کردم با میکاپ سیاهی های زیر چشم که به خاطر گریه های مداوم بود رو کاور کنم
منتظر بودم که زنگ در خورد
درو باز کردم
ا/ت : سلامممم جیمینااا
جیمین : سلامم عروس خانوم خوشگلم
بغلش کردم
جیمین: اوه اوه بیبی بلاخره فردا برا خودم میشی
ا/ت : حالا بیا توو
به هال راهنماییش کردم
ا/ت: بشین برات یه قهوه بیارم
جیمین: چشممم خانومم
تلخندی زدم و رفتم آشپزخونه تا قهوه آماده کنم
بعد از اینکه آماده شد ورشون داشتم بردم پیش جیمین
جیمین: بح بح عروس خانوم
لبخند*
ا/ت : چیزه جیمین میخوام یه چیزیو بهت بگم
حالت بغضی *
__
ویو جیمین:
جیمین: با چیزی که گفت یخورده نگران شدم
جیمین: جانم بگو قشنگم
ا/ت : با بغض و لکنت * من نمیتونم باهات ازدواج کنم
با حرفی که زد شک شدم
جیمین: شو..شوخی میکنی دیگه ؟!
ا/ت: نه
بغضی و همراه اشک
کلا حرفای ا/ت با بغضه*
جیمین: فردا عروسیمونو ا/ت شوخی نکن با من
خنده عصبی *
ا/ت : شوخی نمیکنم جدیم جیمین
جیمین: واسه چییی هان ؟
عربده *
با لبای ا/ت که رو لبام قرار گرفت ساکت شدم
اون هیچ وقت نمیزاشت که من ببوسمش میگفت بعد ازدواج اما الان...
همراهیش کردم
ازم جدا شد
ا/ت : جیمین اگه من نبودم شاد زندگی کن باشه ؟!
لبخند و اشک *
نزاشت حرفی بزنم و دوباره منو بوسید
خیلی عجیبه
در حسرت لبایی باشی که از هرچیزی برات خواستنی تر بود ولی یهو... یهو وسط بوسیدنشون
صاحبشون دیگه نفس نکشه
آره معشوق من وسط بوسمون دیگه نفس نمیکشید:)
معشوقم توی بغل خودم جون داد :)
ا/تم نرو بزار باهم بریم !
ا/ت: جیمینااا خوب زندگی کن
لبخند *
جیمین: گریه * ا/ت تو رو خدا...
(مکالمه ای تو خیالت جیمین )
پایان ...
_
گریه هاتونو با آغوش باز میپذیرم🥲😭:)
۷.۸k
۰۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.