تک پارتی
#تک_پارتی
#دردسر_ساز
_
ویو کوک :
کوک : با صدای الارمم چشامو باز کردم اههه تازه دو ساعت بود خوابیده بودماااا همش قیافه اون دختره جلو چشامه خوابو ازم گرفته ایش البته باید امروز حتما برم شرکت
بعد از به فش کشیدن آسمونو زمین کارای لازمو کردم و آماده شدم که برم شرکت
سوئیچ ماشینو ور داشتمو رفتم به پارکینگ
(پرش زمانی به بعد از رسیدنش)
ماشین سپردم دست نگهبان و خودمم به سمت دفترم حرکت کردم
همونطور که به هرکی که میرسیدم تا ناموس خم میشد سلام میکردم
یهو چشم خورد به ا/ت
تپش قلب گرفتم ولی یخورده که دقت کردم دیدم داره با کانگ حرف میزنه و میخندی
ناخودآگاه اخمی کردمو نفسمو عصبی دادم بیرون نقشه قتل این مرتیکه رو باید بکشم زیادی بهش میچسبه
منشی: آقای جئون خوبید ؟
کوک : ها آها آره لطفا مواردی که باید برسی کنمو به دفترم بیارید
منشی چشمی گفتو تعظیم کرد
منم به دفترم رفتم
واووووو هوا چقدر باحال شده بود
ابری بودو انگار یه نمه بارون زده بود البته کوتاهی نکنیم از اینکه کل سئول زیر پام بود
صدای در زدن*
کوک : بیا تو
منشی : آقای جئون براتون مواردی که خواسته بودید رو اوردم
کوک : ممنونم فقط میشه بگی پارک ا/ت هم بیاد به دفترم ؟
منشی : بله حتما
بعد تعظیم کوتاهی از اتاق خارج شد
تکیه دادم به میزم و شروع کردم به برسی
هوای اتاق انگار خفه بود دکمه بالایی پیرهنمو باز کردم
با صدای در از حال خودم اومدم بیرون
کوک : بیا تو
___
ویو ا/ت :
ا/ت : با صحنه ای که دیدم نفسمو حبس کردم
عوف چه دافی صدا ازم در نمیومد تا خودش حرف زد
کوک : میدونم زیادی خیره کننده ام ولی خوردی منو
ا/ت : چیو خوردم؟!
کوک : بح بح منحرفم که هس
زیرلب*
ا/ت : چیزی گفتید
کوک : نه نه برای این حسابا گفتم بیای
یه نگاه به سر تا پام انداختو اخمی کرد *
کوک : این چیه پوشیدی ؟
اخم *
ا/ت : لباسه
کوک : چرا دامنت اینقدر کوتاهه؟
ا/ت : به شما مربوطه آقای جئون ؟
با این حرفم تکیشو از میز گرفت و آروم آروم اومد سمتم منم هی میرفتم عقب تا به دیوار خوردم
_
ویو کوک :
کوک : بین دیوار و خودم حبسش کردم آخه با این دامن بعدشم اونجوری با کانگ خوش و بش میکرد
کوک : خیلی به من مربوطه جئون ا/ت
ا/ت : نه ربطی ندا.. چیییی؟
فاصلمونو به یه میلی متر رسوندم طوریکه لب میزدم به لباش برخورد میکرد
کوک : تو نباید از اموال من به نمایش بزاری جئون
ا/ت : چی میگی تو آخه
کوک : برای منی دردسر ساز قلبم
آروم بوسیدمش که چشاش چهارتا شد
کیوتتتتتتت نه چیزه اهم ابهتم به فنا رفت
کوک : قبول میکنی ؟
ا/ت : اگه منظورت اعترافته که بله
ایندفعه محکم و عمیق پنج مین بوسیدمش
که با نفس تنگی ازم جدا شد
#دردسر_ساز
_
ویو کوک :
کوک : با صدای الارمم چشامو باز کردم اههه تازه دو ساعت بود خوابیده بودماااا همش قیافه اون دختره جلو چشامه خوابو ازم گرفته ایش البته باید امروز حتما برم شرکت
بعد از به فش کشیدن آسمونو زمین کارای لازمو کردم و آماده شدم که برم شرکت
سوئیچ ماشینو ور داشتمو رفتم به پارکینگ
(پرش زمانی به بعد از رسیدنش)
ماشین سپردم دست نگهبان و خودمم به سمت دفترم حرکت کردم
همونطور که به هرکی که میرسیدم تا ناموس خم میشد سلام میکردم
یهو چشم خورد به ا/ت
تپش قلب گرفتم ولی یخورده که دقت کردم دیدم داره با کانگ حرف میزنه و میخندی
ناخودآگاه اخمی کردمو نفسمو عصبی دادم بیرون نقشه قتل این مرتیکه رو باید بکشم زیادی بهش میچسبه
منشی: آقای جئون خوبید ؟
کوک : ها آها آره لطفا مواردی که باید برسی کنمو به دفترم بیارید
منشی چشمی گفتو تعظیم کرد
منم به دفترم رفتم
واووووو هوا چقدر باحال شده بود
ابری بودو انگار یه نمه بارون زده بود البته کوتاهی نکنیم از اینکه کل سئول زیر پام بود
صدای در زدن*
کوک : بیا تو
منشی : آقای جئون براتون مواردی که خواسته بودید رو اوردم
کوک : ممنونم فقط میشه بگی پارک ا/ت هم بیاد به دفترم ؟
منشی : بله حتما
بعد تعظیم کوتاهی از اتاق خارج شد
تکیه دادم به میزم و شروع کردم به برسی
هوای اتاق انگار خفه بود دکمه بالایی پیرهنمو باز کردم
با صدای در از حال خودم اومدم بیرون
کوک : بیا تو
___
ویو ا/ت :
ا/ت : با صحنه ای که دیدم نفسمو حبس کردم
عوف چه دافی صدا ازم در نمیومد تا خودش حرف زد
کوک : میدونم زیادی خیره کننده ام ولی خوردی منو
ا/ت : چیو خوردم؟!
کوک : بح بح منحرفم که هس
زیرلب*
ا/ت : چیزی گفتید
کوک : نه نه برای این حسابا گفتم بیای
یه نگاه به سر تا پام انداختو اخمی کرد *
کوک : این چیه پوشیدی ؟
اخم *
ا/ت : لباسه
کوک : چرا دامنت اینقدر کوتاهه؟
ا/ت : به شما مربوطه آقای جئون ؟
با این حرفم تکیشو از میز گرفت و آروم آروم اومد سمتم منم هی میرفتم عقب تا به دیوار خوردم
_
ویو کوک :
کوک : بین دیوار و خودم حبسش کردم آخه با این دامن بعدشم اونجوری با کانگ خوش و بش میکرد
کوک : خیلی به من مربوطه جئون ا/ت
ا/ت : نه ربطی ندا.. چیییی؟
فاصلمونو به یه میلی متر رسوندم طوریکه لب میزدم به لباش برخورد میکرد
کوک : تو نباید از اموال من به نمایش بزاری جئون
ا/ت : چی میگی تو آخه
کوک : برای منی دردسر ساز قلبم
آروم بوسیدمش که چشاش چهارتا شد
کیوتتتتتتت نه چیزه اهم ابهتم به فنا رفت
کوک : قبول میکنی ؟
ا/ت : اگه منظورت اعترافته که بله
ایندفعه محکم و عمیق پنج مین بوسیدمش
که با نفس تنگی ازم جدا شد
۳.۵k
۰۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.