ماه خاموش🔞
#ماه_خاموش🔞
#پارت۱۵
بهترین امکانات براش فراهمه
کلافه دستی داخل موهام کشیدم
پرسشنامه های اصلی سلامت روان رو گذاشتم رو میز و بلند شدم
رفتم تا به مگی بگم خودش بده به کارمندا و برگردم دفتر اصلیم
اما مگی تو دفترش نبود
وارد فضای اصلی فروشگاه شدم
جنب و جوش کارمندا و خریدار ها برام لذت بخش بود
بی هدف شروع به قدم زدن بین قفسه ها وبررسی وضعیت فروش کردم
از گوشه چشمم دیدم که دزیره عصبانی رد شد
پشت سرش یکی از کارمندای مرد رفت و بازو دزیره رو گرفت
اما اون با حرص دستشو جدا کرد و به هم خیره شدن
قضیه برام جالب شد باید می فهمیدم چی شده
دزیره :
هنوز بخاطر سوال ها عصبی بودم
امروز سه تا از بخش های مهمو باید چک می کردم
سریع رفتم سمت قفسه های مواد روزانه
با صدای دنیل ایستادم
- دزیره
بی حوصله برگشتم سمتش
- سلام ... من دیرم شده دنیل
- وایسا دختر از صبح دنبالتم
- چی شده ؟
از سه سال پیش که اومده بودم این فروشگاه دنیل دنبال من بود
اولش دوست دختر داشت اما بازم دور و بر من شیطنت میکرد
کلا پسر شیطونی بود
قد بلند و هیکل مناسبی داشت
چشم و ابرو روشن و پوست جو گندمیش با نمکش کرده بود
اما حالت تهاجمی چشم هاش و طرز حرف زدنش حسابی اخلاق تند و قلدریشو نشون میداد
مسئول یکی از بخش های انبار بود و من برای اعلامیِ مرجوعی کالا ها یا درخواست
کالای جدید زیاد باهاش برخورد داشتم ......
#پارت۱۵
بهترین امکانات براش فراهمه
کلافه دستی داخل موهام کشیدم
پرسشنامه های اصلی سلامت روان رو گذاشتم رو میز و بلند شدم
رفتم تا به مگی بگم خودش بده به کارمندا و برگردم دفتر اصلیم
اما مگی تو دفترش نبود
وارد فضای اصلی فروشگاه شدم
جنب و جوش کارمندا و خریدار ها برام لذت بخش بود
بی هدف شروع به قدم زدن بین قفسه ها وبررسی وضعیت فروش کردم
از گوشه چشمم دیدم که دزیره عصبانی رد شد
پشت سرش یکی از کارمندای مرد رفت و بازو دزیره رو گرفت
اما اون با حرص دستشو جدا کرد و به هم خیره شدن
قضیه برام جالب شد باید می فهمیدم چی شده
دزیره :
هنوز بخاطر سوال ها عصبی بودم
امروز سه تا از بخش های مهمو باید چک می کردم
سریع رفتم سمت قفسه های مواد روزانه
با صدای دنیل ایستادم
- دزیره
بی حوصله برگشتم سمتش
- سلام ... من دیرم شده دنیل
- وایسا دختر از صبح دنبالتم
- چی شده ؟
از سه سال پیش که اومده بودم این فروشگاه دنیل دنبال من بود
اولش دوست دختر داشت اما بازم دور و بر من شیطنت میکرد
کلا پسر شیطونی بود
قد بلند و هیکل مناسبی داشت
چشم و ابرو روشن و پوست جو گندمیش با نمکش کرده بود
اما حالت تهاجمی چشم هاش و طرز حرف زدنش حسابی اخلاق تند و قلدریشو نشون میداد
مسئول یکی از بخش های انبار بود و من برای اعلامیِ مرجوعی کالا ها یا درخواست
کالای جدید زیاد باهاش برخورد داشتم ......
۲.۲k
۱۵ بهمن ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.