چندشاتی جیمین
چندشاتی جیمین
part 1
با انگشت های کشیده ام آخرین گریم بینی و گونه ی آخرین عضو رو ، با کمک کانتور درست کردم..
نفس عمیقی از سر آسودگی کشیدم و کنار رفتم...
بالاخره تموم شد.. فقط یک نفر مونده تا گریم کنم....
بزار ۵ دقیقه استراحت کنمدوباره...
"با خودش زمزمه کرد و یه لیوان قهوه از دستگاه داخل فنجون ریخت و آروم آروم شروع کرد به خورد قهوه"
^ات سریع باش.. هنوز گریم جیمین مونده..
میدونم... ولی دارم ۵ دقیقه استراحت میکنم...
^مننمیدونم.. الان ساعت ۶ و ربع هست.. باید جیمین رو تا ساعت ۶ و ۴۵ دقیقه گریم کنی...
میدونم... ساکتمیشی یا نه.. اه چقدر تو رو مخی ...
"با بی حوصلگی رو به منیجر اعضا ، که دوست صمیمی میشد گفت و فنجون کاغذی خالی رو داخل سطل زباله انداخت "
"به سمت صندلی رفت که جیمین نشسته بود و منتظر بود تا ات گریمش رو تموم کنه..."
"ات شروع کرد با گریم کردن"
"تموم این مدت.. چشمای جیمین به صورت ات دوخته شده بود...
انگار نمیتونست چشماشو دور کنه، نمیتونست چشماش رو برای خودش نگه داره..."
"اون دختر منحصر بفرد بود...
اون دختر هنه چی تموم بود، از لحاظ قد،هیکل، زیبایی... همه چی"
-چقدر مونده تا گریم ام تموم بشه؟
۵ دقیقه...
" امروز روز مهمی بود... برای همه ی اعضا...
روز مهمی برای اعضا بود، از لحاظ کنسرتشون... این قرار بود بهترین اجراشون باشه...
ولی... دلیل روز مهم جیمین، با بقیه فرق داشت.....
نه به خاطر کنسرت...
به خاطر ات..
درسته.. امروز قرار بود به میکاپ آرتیستشون... یعنی ات .. اعتراف کنه..
ولی هر لحظه استرس داشت نکنه ات رد کنه...
-به نظرتون الان بهش بگم؟؟
،نه بزار بعد از کنسرت...
-ولی هیونگ...
، همین که گفتم.. الان وقت نداریم... باید بریم رو استیج
part 1
با انگشت های کشیده ام آخرین گریم بینی و گونه ی آخرین عضو رو ، با کمک کانتور درست کردم..
نفس عمیقی از سر آسودگی کشیدم و کنار رفتم...
بالاخره تموم شد.. فقط یک نفر مونده تا گریم کنم....
بزار ۵ دقیقه استراحت کنمدوباره...
"با خودش زمزمه کرد و یه لیوان قهوه از دستگاه داخل فنجون ریخت و آروم آروم شروع کرد به خورد قهوه"
^ات سریع باش.. هنوز گریم جیمین مونده..
میدونم... ولی دارم ۵ دقیقه استراحت میکنم...
^مننمیدونم.. الان ساعت ۶ و ربع هست.. باید جیمین رو تا ساعت ۶ و ۴۵ دقیقه گریم کنی...
میدونم... ساکتمیشی یا نه.. اه چقدر تو رو مخی ...
"با بی حوصلگی رو به منیجر اعضا ، که دوست صمیمی میشد گفت و فنجون کاغذی خالی رو داخل سطل زباله انداخت "
"به سمت صندلی رفت که جیمین نشسته بود و منتظر بود تا ات گریمش رو تموم کنه..."
"ات شروع کرد با گریم کردن"
"تموم این مدت.. چشمای جیمین به صورت ات دوخته شده بود...
انگار نمیتونست چشماشو دور کنه، نمیتونست چشماش رو برای خودش نگه داره..."
"اون دختر منحصر بفرد بود...
اون دختر هنه چی تموم بود، از لحاظ قد،هیکل، زیبایی... همه چی"
-چقدر مونده تا گریم ام تموم بشه؟
۵ دقیقه...
" امروز روز مهمی بود... برای همه ی اعضا...
روز مهمی برای اعضا بود، از لحاظ کنسرتشون... این قرار بود بهترین اجراشون باشه...
ولی... دلیل روز مهم جیمین، با بقیه فرق داشت.....
نه به خاطر کنسرت...
به خاطر ات..
درسته.. امروز قرار بود به میکاپ آرتیستشون... یعنی ات .. اعتراف کنه..
ولی هر لحظه استرس داشت نکنه ات رد کنه...
-به نظرتون الان بهش بگم؟؟
،نه بزار بعد از کنسرت...
-ولی هیونگ...
، همین که گفتم.. الان وقت نداریم... باید بریم رو استیج
- ۱۶.۳k
- ۱۷ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط