part 15
part 15
فردا صبح ا.ت ویو
توی بغل گرم یکی از خواب بلند شدم دیدم ارباب(چرا یبار میگه پسره یبار میگه شوگا یبار میگه ارباب؟؟؟) من و بغل کرده و خوابیده خواستم بلند بشم که مچ دستمو گرفت و منو انداخت رو خودش
شوگا: کجا
ا.ت: م میرم پایین
شوگا: لازم نکرده همینطور بمون راحتم
ا.ت: ب باش
بعد از چند دقیقه خودش هم بلند شد من رفتم پایین اونم بعد از چند دقیقه اومد آجوما داشت صبحونه رو آماده میکرد نشستم رو میز و ارباب هم اومد نشست داشتم صبحونه میخوردم که با حرف ارباب لقمه پرید تو گلوم
شوگا: باید ازدواج کنیم
ا.ت: چ چی(سرفه زدن)
شوگا: باید ازدواج کنیم
ا.ت: واسه چی
شوگا: ببخشیدا بابای من اسکل نیست که بگم بچم تو دل زنمه بعد حلقه هم نباشه دستمون
ا.ت: واستا مگه بابات نمرده بود
شوگا: بعد از مرگ پدرم مامانم با یه مرد دیگه ازدواج کرد و منم عادت کردم بهش بگم بابا
ا.ت: آهان
شوگا: امروز میریم یه لباس عروس میخریم با یه کت و شلوار حلقه هم میخریم و فرداش میریم محضر عقد کنیم
ا.ت: آفرین دانشمند عروسی چی پس ما فقط عقد میکنیما
شوگا: همون عقدم کافیه
ا.ت: به قول خودت بابات اینقدر اسکل نیست که نفهمه منو تو فقد عقد کردیم
شوگا: بابام همون عقد هم براش کافیه
ا.ت: خب اگر عقد کافیه یه مشکل وجود داره تو میخوای لباس عروس بخری لباس عروس واسه عروسیه
شوگا: دیوونم نکن هر لباسی خواستی بخر فقط مناسب باشه
ا.ت: باشه باشه
ا.ت: من خوردم(پاشد و رفت)
شوگا: هعی خدا از دست این دختر آدم و گیج میکنه
آجوما: پسرم اگر خوردی پاشو تا میز و جمع کنم
شوگا: آره خوردم مرسی
آجوما: نوش جونت
لایک:۲۰
ادمین: دیدی گذاشتم بالاخره
فردا صبح ا.ت ویو
توی بغل گرم یکی از خواب بلند شدم دیدم ارباب(چرا یبار میگه پسره یبار میگه شوگا یبار میگه ارباب؟؟؟) من و بغل کرده و خوابیده خواستم بلند بشم که مچ دستمو گرفت و منو انداخت رو خودش
شوگا: کجا
ا.ت: م میرم پایین
شوگا: لازم نکرده همینطور بمون راحتم
ا.ت: ب باش
بعد از چند دقیقه خودش هم بلند شد من رفتم پایین اونم بعد از چند دقیقه اومد آجوما داشت صبحونه رو آماده میکرد نشستم رو میز و ارباب هم اومد نشست داشتم صبحونه میخوردم که با حرف ارباب لقمه پرید تو گلوم
شوگا: باید ازدواج کنیم
ا.ت: چ چی(سرفه زدن)
شوگا: باید ازدواج کنیم
ا.ت: واسه چی
شوگا: ببخشیدا بابای من اسکل نیست که بگم بچم تو دل زنمه بعد حلقه هم نباشه دستمون
ا.ت: واستا مگه بابات نمرده بود
شوگا: بعد از مرگ پدرم مامانم با یه مرد دیگه ازدواج کرد و منم عادت کردم بهش بگم بابا
ا.ت: آهان
شوگا: امروز میریم یه لباس عروس میخریم با یه کت و شلوار حلقه هم میخریم و فرداش میریم محضر عقد کنیم
ا.ت: آفرین دانشمند عروسی چی پس ما فقط عقد میکنیما
شوگا: همون عقدم کافیه
ا.ت: به قول خودت بابات اینقدر اسکل نیست که نفهمه منو تو فقد عقد کردیم
شوگا: بابام همون عقد هم براش کافیه
ا.ت: خب اگر عقد کافیه یه مشکل وجود داره تو میخوای لباس عروس بخری لباس عروس واسه عروسیه
شوگا: دیوونم نکن هر لباسی خواستی بخر فقط مناسب باشه
ا.ت: باشه باشه
ا.ت: من خوردم(پاشد و رفت)
شوگا: هعی خدا از دست این دختر آدم و گیج میکنه
آجوما: پسرم اگر خوردی پاشو تا میز و جمع کنم
شوگا: آره خوردم مرسی
آجوما: نوش جونت
لایک:۲۰
ادمین: دیدی گذاشتم بالاخره
۸.۷k
۲۱ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.