و به سمت اتاق میسو رفتم
و به سمت اتاق میسو رفتم
و در رو باز کردم که با
میسو و ا.ت مواجه شدم که
دارن بازی میکنن
جین:بابایی عمو هان و جیمین قرار بیان
میسو:هورااااا
جین:ا.ت تو که مشکلی نداری؟
ا.ت:نه بابا چرا مشکلی داشته باشم
جین:گفتم شاید معذب باشی
ا.ت:نه نه اتفاقا خیلی هم خوشحال شدم فقط...
جین:چیزی شده؟
ا.ت:خب راستش اگر اجازه بدید من امروز رو یکی دو ساعت برم برین
جین:چرا؟
ا.ت:آخه دوست صمیمیم اصرار کرد که برم پیشش خیلی وقت هست همو ندیدیم
جین:خب بهش بگو بیاد اینجا
ا.ت:بله؟
جین:پسرا که قراره بیان حالا یکی از دوستای تو هم بیاد چیزی نمیشه که تازه میسو هم سرگرم میشه
میسو:آره ا.ت لطفا بگو بیاد
ا.ت:ام آخه...
جین:مشکلی نداره دیگههه
ا.ت:باشه پس من بهش میگم
جین:اوکی پس من دیگه برم
ا.ت:باشه
(ویو ا.ت)
جین رفت و منم زنگ زدم به
جیا که بعد از
چند تا بوق جواب داد
(مکالمه)
ا.ت:الو
جیا:چته؟
ا.ت:خاک بر سرت مثلا دوست صمیمیتم
جیا:خو حالا بنال
ا.ت:ایشش واقعا که
جیا:بنالللل
ا.ت: ...
و در رو باز کردم که با
میسو و ا.ت مواجه شدم که
دارن بازی میکنن
جین:بابایی عمو هان و جیمین قرار بیان
میسو:هورااااا
جین:ا.ت تو که مشکلی نداری؟
ا.ت:نه بابا چرا مشکلی داشته باشم
جین:گفتم شاید معذب باشی
ا.ت:نه نه اتفاقا خیلی هم خوشحال شدم فقط...
جین:چیزی شده؟
ا.ت:خب راستش اگر اجازه بدید من امروز رو یکی دو ساعت برم برین
جین:چرا؟
ا.ت:آخه دوست صمیمیم اصرار کرد که برم پیشش خیلی وقت هست همو ندیدیم
جین:خب بهش بگو بیاد اینجا
ا.ت:بله؟
جین:پسرا که قراره بیان حالا یکی از دوستای تو هم بیاد چیزی نمیشه که تازه میسو هم سرگرم میشه
میسو:آره ا.ت لطفا بگو بیاد
ا.ت:ام آخه...
جین:مشکلی نداره دیگههه
ا.ت:باشه پس من بهش میگم
جین:اوکی پس من دیگه برم
ا.ت:باشه
(ویو ا.ت)
جین رفت و منم زنگ زدم به
جیا که بعد از
چند تا بوق جواب داد
(مکالمه)
ا.ت:الو
جیا:چته؟
ا.ت:خاک بر سرت مثلا دوست صمیمیتم
جیا:خو حالا بنال
ا.ت:ایشش واقعا که
جیا:بنالللل
ا.ت: ...
۱۸.۶k
۰۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.