ا.ت:به رئیسم گفتم گفت تو بیای اینجا
ا.ت:به رئیسم گفتم گفت تو بیای اینجا
جیا:باشه ولی زشت نیست
ا.ت:از کی تا حالا برای من با ادب شدی🗿
جیا:خفه شووووو
ا.ت:آه راستی یکی از دوستاش با پسر عمو اش هم قراره بیاد
جیا:پس من نمیام
ا.ت:تو غلط کردی
جیا:آخه...
ا.ت:گوه نخور دیگه
جیا:اوف باشه پس میبینمت بای
ا.ت:بای
(پایان مکالمه)
گوشی رو قطع کردم و به جین خبر دادم
(ویو هان)
با جیمین رفتیم خونه ی
جین و در زدیم که اجوما در رو باز کرد
اجوما:خوش اومدید
جیمین:ممنون اجوما جین کجاست؟
اجوما:تو سالنه پسرم
جیمین:آه باشه ممنون
با جیمین رفتیم تو سالن
که دیدیم جین سرش تو
گوشیه که با صدای جیمین
سرش رو بالا آورد و باهامون
سلام علیک کرد
(چند دقیقه بعد)
گرم صحبت کردن بودیم
که زنگ در خورد
هان:منتظر کسی بودی؟
جین:آه اره یکی از دوست های ا.ت قرار بود بیاد
ا.ت از پله ها پایین اومد
که همون لحظه دوستش هم
اومد تو سالن و ا.ت رو بغل
کرد اولش صورت دوستش
رو ندیدم ولی وقتی
برگشت سمت ما و تعظیم
کرد محوش شده بودم خیلی
خوشکل و ناز بود دیدم جیا زد به ا.ت و بهش در گوشی یچیزی گفت همون موقع
جیمین زد به بازوم و اروم گفت
جیمین:انگار یکی تو نگاه اول عاشق شده
هان:خفه شو
جیمین:(خنده)
ا.ت و دوستش خواستن
برن بالا که جین گفت
جین:بیاید اینجا دور هم باشیم برای چی میرید بالا
جیا:آخه...
جین:بیاید دیگه
ا.ت دست دوستش رو گرفت و
اومدن سمت ما ا.ت رفت کنار جین نشست جیا هم خواست کنارش بشینه
که ا.ت نزاشت
ا.ت:اینجا جا نیست برو اونور بشین(نیشخد)
جیا خواست رو مبل تکیه بشینه که ا.ت
وسایلش رو گذاشت رو
مبل تکیه
جیا ی خدا لعنتت کنه زیر لب گفت و با ی لبخند فیک کنارم نشست
(ویو ا.ت)
از همون موقع ای که جیا اومد هان محوش شده بود جیا هم همش میزد بهم و میگفت اون پسره چقدر کراشه این ی فرصت عالی بود که این گاو رو از سینگلی در بیارم پس باید ی نقشه ای بکشم اما به کمک یکی نیاز دارم...اها فهمیدم...جیمین...
(ویو جیمین)
نشسته بودیم که...
شرط:
۲۰ لایک
۲۰ کامنت
جیا:باشه ولی زشت نیست
ا.ت:از کی تا حالا برای من با ادب شدی🗿
جیا:خفه شووووو
ا.ت:آه راستی یکی از دوستاش با پسر عمو اش هم قراره بیاد
جیا:پس من نمیام
ا.ت:تو غلط کردی
جیا:آخه...
ا.ت:گوه نخور دیگه
جیا:اوف باشه پس میبینمت بای
ا.ت:بای
(پایان مکالمه)
گوشی رو قطع کردم و به جین خبر دادم
(ویو هان)
با جیمین رفتیم خونه ی
جین و در زدیم که اجوما در رو باز کرد
اجوما:خوش اومدید
جیمین:ممنون اجوما جین کجاست؟
اجوما:تو سالنه پسرم
جیمین:آه باشه ممنون
با جیمین رفتیم تو سالن
که دیدیم جین سرش تو
گوشیه که با صدای جیمین
سرش رو بالا آورد و باهامون
سلام علیک کرد
(چند دقیقه بعد)
گرم صحبت کردن بودیم
که زنگ در خورد
هان:منتظر کسی بودی؟
جین:آه اره یکی از دوست های ا.ت قرار بود بیاد
ا.ت از پله ها پایین اومد
که همون لحظه دوستش هم
اومد تو سالن و ا.ت رو بغل
کرد اولش صورت دوستش
رو ندیدم ولی وقتی
برگشت سمت ما و تعظیم
کرد محوش شده بودم خیلی
خوشکل و ناز بود دیدم جیا زد به ا.ت و بهش در گوشی یچیزی گفت همون موقع
جیمین زد به بازوم و اروم گفت
جیمین:انگار یکی تو نگاه اول عاشق شده
هان:خفه شو
جیمین:(خنده)
ا.ت و دوستش خواستن
برن بالا که جین گفت
جین:بیاید اینجا دور هم باشیم برای چی میرید بالا
جیا:آخه...
جین:بیاید دیگه
ا.ت دست دوستش رو گرفت و
اومدن سمت ما ا.ت رفت کنار جین نشست جیا هم خواست کنارش بشینه
که ا.ت نزاشت
ا.ت:اینجا جا نیست برو اونور بشین(نیشخد)
جیا خواست رو مبل تکیه بشینه که ا.ت
وسایلش رو گذاشت رو
مبل تکیه
جیا ی خدا لعنتت کنه زیر لب گفت و با ی لبخند فیک کنارم نشست
(ویو ا.ت)
از همون موقع ای که جیا اومد هان محوش شده بود جیا هم همش میزد بهم و میگفت اون پسره چقدر کراشه این ی فرصت عالی بود که این گاو رو از سینگلی در بیارم پس باید ی نقشه ای بکشم اما به کمک یکی نیاز دارم...اها فهمیدم...جیمین...
(ویو جیمین)
نشسته بودیم که...
شرط:
۲۰ لایک
۲۰ کامنت
۱۶.۵k
۰۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.