پارت جایزه ی چالش
پارت جایزه ی چالش🎁
#تنفر_تا_عشق
#پارت_9
#اد_جئون
ات باشع پس میرم سراغ شوگا
ته: اوفف ات میدونی که ب اونا هم میگع ن
ات:خب پس میگی چیکار کنم ؟
ته :خدت بهش بگو
ات:هانننن؟
ته :شاید ۱ درصد بیشتر نتیجه بدع
بعد اینکه ته این حرفو زد هی باخدم کلنجار میرفتم که برم یان اما بلاخرع تصمیم رو گرفتم و رفتم در بزنم
کوک:بیا ت
رفتم ت اتاقش که زل زدع بود ب برگه های توی دستش و داشت اونارو میخوند
رفتم جلوی میزش و گفتم
ات:جونگ کوک جونممم
که با تعجب سرش رو از برگع ها دراوردو گفت
کوک:هوم؟
ات:میش گوش..
حرفم هنوز کامل نشدع بود که گفت
کوک:ن
مث اون بچه ها پام رو زمین کوبیدم و گفتم چرااااا
کوک:نمیشه دیه
ات :با اعتراض داشتم از اتاق میرفتم بیرون که اروم گفتم :زدع ریدع ب کمر و گردن نازنینم حالا گوشیمو هم نمیدع عنتر
کوک :شنیدم
ات گفتم که بشنوی
بعد ی چش غره براش رفتم و از اتاق اومدم بیرون حوصلمم که انگار داشت میرید
ب ساعت نگاه کردم که دیدم15: 4دقیقه رو نشون میدع و هواهم روشن بود پس تصمیم گرفتم
بدم بیرون و یکم قدم بزنم تو حیاط ی استخر پرآب بود دلم میخاست برم شنا کنما ولی حیف هوا سرد بود همینطور قدم زنان داشتم میرفتم که ب پشت خونه رسیدم واقعا زیادی خشگل و سرسبز بود و پر از گلای رنگی رنگی و گوگولی بود مثل اون گل ندیده ها ب سمت گلا رفتم که بین همشون گل رز بنفشی نظرمو جلب کرد فقط ی قدم مونده بود برسم ب گله که ی سگ سیاه از پشت بوته ها دراومد اولش همونطوری مونده بود و داشت نگاهم میکرد بعد هی داشت مییومد جلو که ترسیدمو دویدم که ....
#تنفر_تا_عشق
#پارت_9
#اد_جئون
ات باشع پس میرم سراغ شوگا
ته: اوفف ات میدونی که ب اونا هم میگع ن
ات:خب پس میگی چیکار کنم ؟
ته :خدت بهش بگو
ات:هانننن؟
ته :شاید ۱ درصد بیشتر نتیجه بدع
بعد اینکه ته این حرفو زد هی باخدم کلنجار میرفتم که برم یان اما بلاخرع تصمیم رو گرفتم و رفتم در بزنم
کوک:بیا ت
رفتم ت اتاقش که زل زدع بود ب برگه های توی دستش و داشت اونارو میخوند
رفتم جلوی میزش و گفتم
ات:جونگ کوک جونممم
که با تعجب سرش رو از برگع ها دراوردو گفت
کوک:هوم؟
ات:میش گوش..
حرفم هنوز کامل نشدع بود که گفت
کوک:ن
مث اون بچه ها پام رو زمین کوبیدم و گفتم چرااااا
کوک:نمیشه دیه
ات :با اعتراض داشتم از اتاق میرفتم بیرون که اروم گفتم :زدع ریدع ب کمر و گردن نازنینم حالا گوشیمو هم نمیدع عنتر
کوک :شنیدم
ات گفتم که بشنوی
بعد ی چش غره براش رفتم و از اتاق اومدم بیرون حوصلمم که انگار داشت میرید
ب ساعت نگاه کردم که دیدم15: 4دقیقه رو نشون میدع و هواهم روشن بود پس تصمیم گرفتم
بدم بیرون و یکم قدم بزنم تو حیاط ی استخر پرآب بود دلم میخاست برم شنا کنما ولی حیف هوا سرد بود همینطور قدم زنان داشتم میرفتم که ب پشت خونه رسیدم واقعا زیادی خشگل و سرسبز بود و پر از گلای رنگی رنگی و گوگولی بود مثل اون گل ندیده ها ب سمت گلا رفتم که بین همشون گل رز بنفشی نظرمو جلب کرد فقط ی قدم مونده بود برسم ب گله که ی سگ سیاه از پشت بوته ها دراومد اولش همونطوری مونده بود و داشت نگاهم میکرد بعد هی داشت مییومد جلو که ترسیدمو دویدم که ....
- ۳.۹k
- ۲۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط