میخواست گوشیش رو خاموش کنه که صدای نوتیف پیام براش اومد..
میخواست گوشیش رو خاموش کنه که صدای نوتیف پیام براش اومد..
زد رو پیام..
«اقای پارک جیمین به جرم اسلح.ه کشیدن روی یه مرد دیگه بازداشت شد»
هم خیالش از بابت اینکه جیمین بیرون نیس راحت شد...و هم به خاطر تهیونگ استرس گرفت..
تصمیم گرفت زنگ بزنه بهش..
با همون بوق اول برداشت..
-الو تهیونگ...
+هوم سلام چاگیا..جانم
هوفی کشید..نباید ضایع میکرد برا چی زنگ زده
-هیچی...خواستم برای صبحونه تشکر کنم..
+قابلی نداشت...(یکم مکث کرد)تو خونه بیکاری؟!
-اره...میخواستم برم بیرون ولی حوصلم نکشید...
+بیا پیش من...
باشه ای گفت و گوشی رو قطع کرد..
داشت حاضر میشد بره بیرون...بیرون هوا خیلی گرم نبود..
یه پیرهن آستین بلند مشکی با شلوار مشکی که یکم گشاد بود پوشید...به صورتش چیزی نزد..
رفت سمت در و وقتی در رو باز کرد...
زد رو پیام..
«اقای پارک جیمین به جرم اسلح.ه کشیدن روی یه مرد دیگه بازداشت شد»
هم خیالش از بابت اینکه جیمین بیرون نیس راحت شد...و هم به خاطر تهیونگ استرس گرفت..
تصمیم گرفت زنگ بزنه بهش..
با همون بوق اول برداشت..
-الو تهیونگ...
+هوم سلام چاگیا..جانم
هوفی کشید..نباید ضایع میکرد برا چی زنگ زده
-هیچی...خواستم برای صبحونه تشکر کنم..
+قابلی نداشت...(یکم مکث کرد)تو خونه بیکاری؟!
-اره...میخواستم برم بیرون ولی حوصلم نکشید...
+بیا پیش من...
باشه ای گفت و گوشی رو قطع کرد..
داشت حاضر میشد بره بیرون...بیرون هوا خیلی گرم نبود..
یه پیرهن آستین بلند مشکی با شلوار مشکی که یکم گشاد بود پوشید...به صورتش چیزی نزد..
رفت سمت در و وقتی در رو باز کرد...
۲۲۸
۱۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.