𝒰𝓃𝓀𝓃𝑜𝓌𝓃 𝒹𝑒𝓈𝓉𝒾𝓃𝒶𝓉𝒾𝑜𝓃
𝒰𝓃𝓀𝓃𝑜𝓌𝓃 𝒹𝑒𝓈𝓉𝒾𝓃𝒶𝓉𝒾𝑜𝓃
𝐏𝐚𝐫𝐭:⁶⁹
-فکر نمیکنی؟ جنگ اونم توی روز تاج گذاری دفاعیه نداشته باشه؟
~درسته دیگه شاه جونگ کوک...البته قبلا شاهزاده بودی
+الان دقیقا چی از جونمون میخوای لعنتی؟
~اوه ملکه ا.ت....خیلی داری گنده تر از دهنت حرف میزنیااااا!
-ا.ت.... ساکت شو!
+نمیخوام...چرا باید هرچی از دهنش در بیاد بهتون بگه؟
(نکته: جورج...مارگارت... اولیویا توی جشن تاجگذاری هستن...ولی مارک نیست موند تو عمارت اونم بعدا میفهمید)
~ا.ت میتونی بیای تو جمع من...توی عمارت من....نظرت چیه؟برای من!
+ساکت شو....خفه خون بگیر...حرومز*اده ی عو*ضی(داد،بغض)
~میبینم که خواهر کوچیکم خوب ادبت نکرده....نه؟اینطوره.. اولیویا ؟
اولیویا:داداش جونم...این دختر خیلییی کله شق بی ادبه!(لوس)
جورج: اولیویا داداش چیه؟ چی داری میگی؟
اولیویا:باباا این برادر منه برادر دو قلوی من وایسا!چرا دارم بهت میگم بابا!؟تو که بابای من نیستی!
جورج:چ..چی؟
(فلش بک به ۲۷سال پیش)
″ویو مارگارت″
من الان با این بچه ی تو شکمم چیکار کنم؟ لعنتییی! جورج بفهمه مال خودش نیست هم من هم بچه رو نابود میکنه! ...... بهترین راه اینه که بگم بچه ی خودشه! اره همین راهشه!
جورج:کجا بودی ؟دو ساعته دارم دنبالت میگردم!
مارگارت:سرورم! .. چیزه......مبارکتون باشه(داد خوشحال)
جورج:چی میگی زن! چی مبارک باشه؟
مارگارت:دارید پدر میشید!
جورج:چی!
(نه ماه بعد)
&بانوی من...تلاش کنید....تلاش کنید....
.....
&تبریک میگم! یه دوقلوی پسر و دختر تبریک میگم
مارگارت:ساکت شو! اگر کسی بفهمه دو قلو ان هم خودت هم امثالتو نابود میکنم... فهمیدی ؟
...(حال)...
𝐏𝐚𝐫𝐭:⁶⁹
-فکر نمیکنی؟ جنگ اونم توی روز تاج گذاری دفاعیه نداشته باشه؟
~درسته دیگه شاه جونگ کوک...البته قبلا شاهزاده بودی
+الان دقیقا چی از جونمون میخوای لعنتی؟
~اوه ملکه ا.ت....خیلی داری گنده تر از دهنت حرف میزنیااااا!
-ا.ت.... ساکت شو!
+نمیخوام...چرا باید هرچی از دهنش در بیاد بهتون بگه؟
(نکته: جورج...مارگارت... اولیویا توی جشن تاجگذاری هستن...ولی مارک نیست موند تو عمارت اونم بعدا میفهمید)
~ا.ت میتونی بیای تو جمع من...توی عمارت من....نظرت چیه؟برای من!
+ساکت شو....خفه خون بگیر...حرومز*اده ی عو*ضی(داد،بغض)
~میبینم که خواهر کوچیکم خوب ادبت نکرده....نه؟اینطوره.. اولیویا ؟
اولیویا:داداش جونم...این دختر خیلییی کله شق بی ادبه!(لوس)
جورج: اولیویا داداش چیه؟ چی داری میگی؟
اولیویا:باباا این برادر منه برادر دو قلوی من وایسا!چرا دارم بهت میگم بابا!؟تو که بابای من نیستی!
جورج:چ..چی؟
(فلش بک به ۲۷سال پیش)
″ویو مارگارت″
من الان با این بچه ی تو شکمم چیکار کنم؟ لعنتییی! جورج بفهمه مال خودش نیست هم من هم بچه رو نابود میکنه! ...... بهترین راه اینه که بگم بچه ی خودشه! اره همین راهشه!
جورج:کجا بودی ؟دو ساعته دارم دنبالت میگردم!
مارگارت:سرورم! .. چیزه......مبارکتون باشه(داد خوشحال)
جورج:چی میگی زن! چی مبارک باشه؟
مارگارت:دارید پدر میشید!
جورج:چی!
(نه ماه بعد)
&بانوی من...تلاش کنید....تلاش کنید....
.....
&تبریک میگم! یه دوقلوی پسر و دختر تبریک میگم
مارگارت:ساکت شو! اگر کسی بفهمه دو قلو ان هم خودت هم امثالتو نابود میکنم... فهمیدی ؟
...(حال)...
۱.۳k
۰۷ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.