خب از اون موقع به بعد مادرم همه چیز رو بهم میگفت ات اینکه ...

𝒰𝓃𝓀𝓃𝑜𝓌𝓃 𝒹𝑒𝓈𝓉𝒾𝓃𝒶𝓉𝒾𝑜𝓃
𝐏𝐚𝐫𝐭:⁷⁰
~خب.... از اون موقع به بعد مادرم همه چیز رو بهم میگفت ....ا.ت! اینکه پدر تو پدر من رو کشت!
+چی!؟
- جانگ شیککککک(عربده‌)
~چیه؟میترسی همسر عزیزت از گذشته اش با خبر بشه؟
+چی؟چی میگی چه گذشته ایی؟
-ا.ت!
+لطفاً! بزارید بگه...ادامه بده!
~ ببین گذشته ی تو اصلا اون چیزی نیست که فکر میکنی! بزار بگم!تو دختر عموی واقعی جونگ کوکی! تو دختر جئون جِیسونی راستش تو چه میخواستی چه نه باید با جونگ کوک ازدواج میکردی اما....وایسا شما دوتا چطوری؟ اها(خنده تمسخر امیز)کار خودم بود! حالا ادامه میدیم .....پدر تو بزرگ ترین برادر بود.. که بعد از پدربزرگتون پادشاه میشد اما جورج که برادر کوچیکه بود همیشه جایگاه پدر تورو میخواست....چند سال میگذره(اینجا یه پرانتز باز کنم: موقعی که ا.ت بدنیا اومد جونگ کوک ۴سالش بود و همچنین جانگ شیک)
و تو بدنیا میای و پدرت پادشاه میشه اما پدر بدبخت منو میکشه! چرا؟ بخاطر اینکه فهمید من بچه ی واقعی جورج نیستم و اون پدر واقعی منه! بعدش بخاطر ثروت
جورج پدر تورو می‌کشه که به پادشاهی در بیاد اما بخاطر رسم و رسوم پدر جونگ کوک به پادشاهی در میاد مادرت تازه خواهرتو بدنیا اورده بود وقتی میفهمه داره جنگ میشه تو و خواهرتو بر میداره و فرار میکنه چرا؟ چون اگه تو به دست جورج میرسیدی میمردی اخه تو اخرین قدرت اژدها در دستان اولین دختر پادشاه جیسون بود دیگه!(خنده تمسخر امیز) خلاصه اینطور بگم که میخوام انتقام پدرمو ازت بگیرم ا.ت! از همتون میخوام حقمو بگیرم....یعنی کل بریتانیا.... پادشاهی بریتانیا
+ام....امکان نداره(گریه)
-ا.ت!(عصبی)
~همه شنیدید؟(خنده بلند بلند)
+عو*ضی(داد) دروغ نگو(گریه)
-ا.ت... دروغ نمیگفت
+چی...؟