(استاد جذاب من) پارت پنجم
(استاد جذاب من) پارت پنجم
و من هم مجبور بودم و گفتم آجوما میشه بگی اتاقم کجاست و آجوما گفت و رفتم تو اتاقم
و رفتم پیش جیمین و بهش گفتم اگه بابام زنگ زد چیکار کنم جیمین گفت بگوش که رفتی اردو و چند روز میمونی و بعد دو باره جیمین گفت که امشب مهمونی داریم و باید بریم و یه لباس هم برات خریدم میری اونو میپوشی و من هم گفتم میشه امشب نیام گفت نه نمیشه رو حرف من نه نیار
شب:
شب شد و جیمین اومد و گفت که لباستو عوض کن و رفتم عوض کردم دیدم یه نیم تنه صورتی و یه دامن سیاه کوتاه بود و مجبور بودم بپوشمش و پوشیدمش و رفتیم مهمونی
و اونجا نشسته بودم جیمین رفت که نوشیدنی بیاره یه پسره اومد پیشم نشست و دستش رو گذاشت رو پام من نمیدونستم چیکار کنم که جیمین اومد پسره دید و اومد نزدیک و پسره و بلند کرد یه کتکی زد بهش و از اونجا بیرونش کرد چون رئیس مهمونی جیمین بود و پیش من نشست و جایی نرفت و گفت چیزیت نشد عزیزم هروقت دیدی کسی اذیتت به من بگو گفتمش باشه و یه لحظه فکر کردم پریود شدم بهش گفتم میشه برم دستشویی گفت باشه برو و رفتم دیدم آره پریود شدم و رفتم نشستم کم کم احساس کردم دلم درد میکنه دستم رو گذاشتم رو دلم دیدم جیمین متوجه شد گفت دلت درده گفتمش آره گفت خب بیا تا بریم خونه و رفتیم روم نمیشد بهش بگم برام پد بهداشتی بخره که تو راه بودیم خودش رفت برام خرید گفتمش از کجا میدونستی گفت معلوم بود آخه بعد از دستشویی دلت درد گرفت و رسیدیم خونه و جیمین منو برد تو اتاق خودش و آب گرم آورد گذاشت زیر دلم
منم بهش گفتم که چرا اینجوری میکنی چرا نمیزاری برم پیش خانوادم
و من هم مجبور بودم و گفتم آجوما میشه بگی اتاقم کجاست و آجوما گفت و رفتم تو اتاقم
و رفتم پیش جیمین و بهش گفتم اگه بابام زنگ زد چیکار کنم جیمین گفت بگوش که رفتی اردو و چند روز میمونی و بعد دو باره جیمین گفت که امشب مهمونی داریم و باید بریم و یه لباس هم برات خریدم میری اونو میپوشی و من هم گفتم میشه امشب نیام گفت نه نمیشه رو حرف من نه نیار
شب:
شب شد و جیمین اومد و گفت که لباستو عوض کن و رفتم عوض کردم دیدم یه نیم تنه صورتی و یه دامن سیاه کوتاه بود و مجبور بودم بپوشمش و پوشیدمش و رفتیم مهمونی
و اونجا نشسته بودم جیمین رفت که نوشیدنی بیاره یه پسره اومد پیشم نشست و دستش رو گذاشت رو پام من نمیدونستم چیکار کنم که جیمین اومد پسره دید و اومد نزدیک و پسره و بلند کرد یه کتکی زد بهش و از اونجا بیرونش کرد چون رئیس مهمونی جیمین بود و پیش من نشست و جایی نرفت و گفت چیزیت نشد عزیزم هروقت دیدی کسی اذیتت به من بگو گفتمش باشه و یه لحظه فکر کردم پریود شدم بهش گفتم میشه برم دستشویی گفت باشه برو و رفتم دیدم آره پریود شدم و رفتم نشستم کم کم احساس کردم دلم درد میکنه دستم رو گذاشتم رو دلم دیدم جیمین متوجه شد گفت دلت درده گفتمش آره گفت خب بیا تا بریم خونه و رفتیم روم نمیشد بهش بگم برام پد بهداشتی بخره که تو راه بودیم خودش رفت برام خرید گفتمش از کجا میدونستی گفت معلوم بود آخه بعد از دستشویی دلت درد گرفت و رسیدیم خونه و جیمین منو برد تو اتاق خودش و آب گرم آورد گذاشت زیر دلم
منم بهش گفتم که چرا اینجوری میکنی چرا نمیزاری برم پیش خانوادم
۱۲.۷k
۱۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.