اهوی من

اهوی من
پارت۲
در ک وا کردم دیدم بابام داره با رفیقاش قمار میکنه مامانم داره پذیرایی میکنه اعصابم خورد شد به طرف بابام رفتم
اهو:بابا این چه وضعیشه
بابا:دهنتو ببنده برو گمشو
اهو:یعنی چی
سرشو به طرف رفیق باباش کرد
اهو:شماها گمشید بیرون(باصدای بلند)
بابا:تو چیکار داری دختر گمشو تو اتاقت
اهو:همه برین گمشیدن
با کیفم به قفسه سینه هاشون ضربه میزدم خیلی اعصبام خورد شده بود بعد اینک رفتن رفتم تو اتاق سردرد هم بیشتر شده بود تو فکر حرف هایی دکتر بودم منظورش چی بود یعنی چی
۲۰مین بعد
بعدش دوش رفتم پیش مامانم
علامت مامانش-
علامت اهو
مامان یک سوال بپرسم
-جانم بپرس
میگم من بچه بودم چیز مشکوکی یا یک چیز خاص از من ندیدن منظورم عقلی جسمانی ایناا
-نه ولی به دنیا ک امدی خیلی گریه میکردی ساکت نمشدی بخاطر گریه زیاد از حال میرفتی مادربزرگ خدا بیامرزت وقتی دید تو اینجوری یک روز امد تورو برد و یک هفته ترو برد روستاشون وقتی امد گریه هات بند امد بود و میدونی عجیب چی بود بعد اینک امدی از نظر جسمانی از خیلی از بچه ها بهتر بودی هیچ وقت یادم نمیاد مریض شده باشی حالا چیشده ؟
هیچی همنجوری پرسیدم برام سوال بود
-نکنه سردرد...
ع نه مامان براچی الکی داستان درست میکنی خوبم فقط سوال پرسیدم
-امیدوارم
میگم ادرس روستا مادربزرگ داری
-اره روستا مترسک
وا این چی اسمی