پارت14
پارت14
من_ازت_متنفر_نیستم
حقیقتش ازش خیلی میترسیدم و همش تظاهر میکردم
نگاهی بهش کردم که سرشو کج کرد و با چشماش اشاره کرد که بیا ابنجا
آب دهنمو قورت دادم و آروم آروم رفتم طرفش و یکم با فاصله ازش وایسادم
و خیره شدم بهش
پوفی کرد و دستمو گرفت و کشیدم تو بقلش
اولین بار بود که اینکارو مبکرد با تعجب زل زدم بهش
نشوندم رو پاهاش
شوگا: ازم میترسی نه؟
فقط نگاهش کردم
شوگا: اوم.. پس میترسی بیبی من
خم شد طرفم
شوگا: از ترست لذت میبرم.. از وحشتی که نسبت بهم داری لذت میبرم
دندونامو رو هم فشار دادم و هولش دادم و سیع کردم از بغلش بیام بیرون
ولی محکم کمرمو با دستاش گرف جیغ زدم
-ولم کن.. بهت میگم ولم کن کصافط ولمممم کننننن
نیشکونی از رون پام گرفت که جیغ دیگه ای زدم و اشک تو چشمام جمع شد
-چی از جونم میخای؟ مگه من چیکار کردم؟ اشتباهم چی بود که قبول کردم زنت بشم؟ چرا عذابم میدی؟
نیشکون دیگه ای از پهلوم گرفت که جیغ دیکه ای زدم
شوگا: اگه دلت نمیخاد بمیری خفه شو... فقط تو چشماش خیره شدم
کمرمو ول کرد و هولم داد که افتادم رو زمین از جاش یلند شد و به طرف پله ها حرکت کرد
یدفه وایساد و برگشت طرفم
شوگا: ساعت 10آماده باش میخایم بریم جایی
دراحالی ک هق میزد اب زدم
-من هیچ جا با تو نمیام
شوگا: ات کاری نکن بیام تا بوق صگ فق بکن*مت که برام 10قلو حامله شی
پس خفه شو هرچی میگم بگو چشم
بعدم بی اهمیت بهم از پله ها بالا رفت
خودم و به مبل رسوندم و مثل همیشه پاهامو تو بغلم گرفتم و سرمو گذاشتم روشون
مثل صگ پشیمون بودم
دستمو رو پهلو و رونم گذاشتم اخ گق میسوخت
وحشیه سنگ دل
از پله ها بالا رفتم در اتاق مثل دهن گرگ باز بود
وارد اتاق شدم
رو تخت دراز کشیده بود و چشماشو بسته بود
سیع کردم خیلی اروم پیش برم
رفتم رو لبه تخت نشستم با بالا شدن تخت چشماشو باز کرد
شوگا: چته باز؟
-اممم.. خب میتونم بپرسم کجا میخایم بریم؟
یکم تو جاش تکون خورد
شوگا: بهت مربوط نی.. رفتیم اونجا میفهمی خدت
-یونگی بخدا حالم خوش نی خاهشن بزار من نیاام...
ابروهاشو داد بالا
شوگا: باهم میریم باهمم برمیگردیم
-خب تو برو..
شوگا: باشه.. ولی توعم میای
-اه من نمیام
یدفه مثل وحشیا از جاش بلند شد و خیمه زد روم
صورتشو نزدیک صورتم آورد...
شرط:۵لایک
۱۰تا کامنت
من_ازت_متنفر_نیستم
حقیقتش ازش خیلی میترسیدم و همش تظاهر میکردم
نگاهی بهش کردم که سرشو کج کرد و با چشماش اشاره کرد که بیا ابنجا
آب دهنمو قورت دادم و آروم آروم رفتم طرفش و یکم با فاصله ازش وایسادم
و خیره شدم بهش
پوفی کرد و دستمو گرفت و کشیدم تو بقلش
اولین بار بود که اینکارو مبکرد با تعجب زل زدم بهش
نشوندم رو پاهاش
شوگا: ازم میترسی نه؟
فقط نگاهش کردم
شوگا: اوم.. پس میترسی بیبی من
خم شد طرفم
شوگا: از ترست لذت میبرم.. از وحشتی که نسبت بهم داری لذت میبرم
دندونامو رو هم فشار دادم و هولش دادم و سیع کردم از بغلش بیام بیرون
ولی محکم کمرمو با دستاش گرف جیغ زدم
-ولم کن.. بهت میگم ولم کن کصافط ولمممم کننننن
نیشکونی از رون پام گرفت که جیغ دیگه ای زدم و اشک تو چشمام جمع شد
-چی از جونم میخای؟ مگه من چیکار کردم؟ اشتباهم چی بود که قبول کردم زنت بشم؟ چرا عذابم میدی؟
نیشکون دیگه ای از پهلوم گرفت که جیغ دیکه ای زدم
شوگا: اگه دلت نمیخاد بمیری خفه شو... فقط تو چشماش خیره شدم
کمرمو ول کرد و هولم داد که افتادم رو زمین از جاش یلند شد و به طرف پله ها حرکت کرد
یدفه وایساد و برگشت طرفم
شوگا: ساعت 10آماده باش میخایم بریم جایی
دراحالی ک هق میزد اب زدم
-من هیچ جا با تو نمیام
شوگا: ات کاری نکن بیام تا بوق صگ فق بکن*مت که برام 10قلو حامله شی
پس خفه شو هرچی میگم بگو چشم
بعدم بی اهمیت بهم از پله ها بالا رفت
خودم و به مبل رسوندم و مثل همیشه پاهامو تو بغلم گرفتم و سرمو گذاشتم روشون
مثل صگ پشیمون بودم
دستمو رو پهلو و رونم گذاشتم اخ گق میسوخت
وحشیه سنگ دل
از پله ها بالا رفتم در اتاق مثل دهن گرگ باز بود
وارد اتاق شدم
رو تخت دراز کشیده بود و چشماشو بسته بود
سیع کردم خیلی اروم پیش برم
رفتم رو لبه تخت نشستم با بالا شدن تخت چشماشو باز کرد
شوگا: چته باز؟
-اممم.. خب میتونم بپرسم کجا میخایم بریم؟
یکم تو جاش تکون خورد
شوگا: بهت مربوط نی.. رفتیم اونجا میفهمی خدت
-یونگی بخدا حالم خوش نی خاهشن بزار من نیاام...
ابروهاشو داد بالا
شوگا: باهم میریم باهمم برمیگردیم
-خب تو برو..
شوگا: باشه.. ولی توعم میای
-اه من نمیام
یدفه مثل وحشیا از جاش بلند شد و خیمه زد روم
صورتشو نزدیک صورتم آورد...
شرط:۵لایک
۱۰تا کامنت
۹.۳k
۰۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.