عشق بی پایان پارت25
عشق بی پایان پارت25
یه دستمو رو پهلو هام گذاشتم و اون یکیشو روی سرم
_چ غلطی کردی
چیکار کردییییییی مایکلللل
برگشتم سمت جیمز و بغلش کردم
_غلط کردم بلند شو خواهش میکنم جیییییمز
زنگ بزنین امبولانس
چنان داشتم اشک میریختم ک سر صحنه تصادف پدر مادرم و از دست دادنشون اینقدر گریه نکرده بودم
با ماشینش رفتم بیمارستان و چونکه نمیتونستم تکونش بدم داد زدم
_دکترررررر
چند تا پرستار با تخت چرخی از بیمارستان زدن بیرون منم ناچار داشتم هیرون و ویلون دنبال تخت میرفتم
حدودا بیست دقیقه بعد دکتر از اتاق بخش بیرون اومد و لبخندی با امیدزد و گفت
: خداروشکر مشکلی نداره یکم دیگه یه هوش میاد متوجع شدم ک چقدر اذییت شدی
_اقای دکتر حالش خوبه؟
: بله دخترم دارم میگم یکم دیگ بهوش میاد میتونی ببینی
*چند مین بعد
: خانم ایلایون
بفرمایید
با اشتیاق رفتم سمت در ک بازومو گرفت و گفت
: دخترم فقط زیاد نزار حرف بزنه
دستای دکترو رد زدم و رفتم داخل
اشک هام نا گاه ریختن
+عروسکم میبینی داری باهام چ کارایی میکنی
_ببخشید جیمیز من متاسفم
+تاسفتو بزار برا اشتباه دوبارت
سرمو پایین انداختمو اشک ریختم
+نمیدونم دیگه چجوری بهت حالی کنم ک نباید نزدیک کسی بشی
_ولی تو..
حرفمو ناتموم گذاشتم وقتی ک دیدم توی تخت داره عین یه بید به خودش میلرزه
لرزشش از سرما نبود اگنار تشنج کرده بود
جیغ کشیدم ک دکترا ریختن تو بخش و یه پرستار منو بیرون کرد
_جیییمز جییییمز چت شد پاشووو
مادر جیمز نا اروم از پشت سرم کمرمو گرف و گفت
: هیییششش اروم باش بسع بزار کارشونو بکنن
_ولم کنننن برو بابا تو چرا همچین میکنیی
با سیلی صورتمو سرخ کرد
: اینو زدم ک بفهمی واکنش نشون دادم احساس دارم اما چون پسرم دوست داره چیزی بهت نمیگم اینو زدم ک بدونی تو تنها عامل این روزمونی عامل بدبختیامون
_اشغال گمشوو
صورتمو برگردونم و یه فحش نازسا بهش گفتم
یه دستمو رو پهلو هام گذاشتم و اون یکیشو روی سرم
_چ غلطی کردی
چیکار کردییییییی مایکلللل
برگشتم سمت جیمز و بغلش کردم
_غلط کردم بلند شو خواهش میکنم جیییییمز
زنگ بزنین امبولانس
چنان داشتم اشک میریختم ک سر صحنه تصادف پدر مادرم و از دست دادنشون اینقدر گریه نکرده بودم
با ماشینش رفتم بیمارستان و چونکه نمیتونستم تکونش بدم داد زدم
_دکترررررر
چند تا پرستار با تخت چرخی از بیمارستان زدن بیرون منم ناچار داشتم هیرون و ویلون دنبال تخت میرفتم
حدودا بیست دقیقه بعد دکتر از اتاق بخش بیرون اومد و لبخندی با امیدزد و گفت
: خداروشکر مشکلی نداره یکم دیگه یه هوش میاد متوجع شدم ک چقدر اذییت شدی
_اقای دکتر حالش خوبه؟
: بله دخترم دارم میگم یکم دیگ بهوش میاد میتونی ببینی
*چند مین بعد
: خانم ایلایون
بفرمایید
با اشتیاق رفتم سمت در ک بازومو گرفت و گفت
: دخترم فقط زیاد نزار حرف بزنه
دستای دکترو رد زدم و رفتم داخل
اشک هام نا گاه ریختن
+عروسکم میبینی داری باهام چ کارایی میکنی
_ببخشید جیمیز من متاسفم
+تاسفتو بزار برا اشتباه دوبارت
سرمو پایین انداختمو اشک ریختم
+نمیدونم دیگه چجوری بهت حالی کنم ک نباید نزدیک کسی بشی
_ولی تو..
حرفمو ناتموم گذاشتم وقتی ک دیدم توی تخت داره عین یه بید به خودش میلرزه
لرزشش از سرما نبود اگنار تشنج کرده بود
جیغ کشیدم ک دکترا ریختن تو بخش و یه پرستار منو بیرون کرد
_جیییمز جییییمز چت شد پاشووو
مادر جیمز نا اروم از پشت سرم کمرمو گرف و گفت
: هیییششش اروم باش بسع بزار کارشونو بکنن
_ولم کنننن برو بابا تو چرا همچین میکنیی
با سیلی صورتمو سرخ کرد
: اینو زدم ک بفهمی واکنش نشون دادم احساس دارم اما چون پسرم دوست داره چیزی بهت نمیگم اینو زدم ک بدونی تو تنها عامل این روزمونی عامل بدبختیامون
_اشغال گمشوو
صورتمو برگردونم و یه فحش نازسا بهش گفتم
۳.۷k
۰۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.