شهیدرضاعادلی

#شهید_رضا_عادلی

گاهی به بانک می‌رفتم تا کار وام ازدواجش را انجام دهم. میان زمین و هوا معلق بودم😔. بار آخر که از من و خواهرانش خداحافظی کرد سفارش کرد به صبوری، حرف‌هایش بوی رفتن می‌داد.😔 مدتی بود که راه نمی‌رفت انگار بال داشت و می‌پرید. آرام و قرار نداشت. آن روز هم دو، سه بار حرف از لحظه‌های آخر بود. یاد حضرت زینب (س) را در ذهنمان زنده می‌کرد. خواهرش که چند بار رفتن و آمدنش را دیده بود، گاهی که اعزام نمی‌شد به شوخی به او گفت این بار هم میری ولی نمی‌برنت. رضا برگشت رو به خواهرش و گفت: خواهرم این بار بار آخره، خداحافظ و رفت😔😔

⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️

از آخرین تماسش سه روز می‌گذشت. خبر شهادت همرزمانش مرتب به اهواز می‌رسید😔 و من بی‌طاقت و ناآرام گوش به زنگ تلفن داشتم و یا زنگ در.😔😔
صدای تلفن در گوشم پیچید. پسرم علی بود. پرسید مادر حالت خوبه؟! لحن سؤالش مرا که لبه تیغ تردید بودم لرزاند،😔 پرسیدم برای چی حالم را می‌پرسی، چی شده، خبری داری؟ گفت: نه زنگ زدم حالت را بپرسم، به شک افتاده بودم دوباره سؤال پیچش کردم. حرفی نزد به خانه رسیدم، تماس‌ها از شهرهای ایذه و باغملک و رامهرمز شروع شد؛ و دانستم که …😔😔😔
به رامهرمز تلفن کردم و سفارش کردم به همسرش چیزی نگویند، ولی صدای شیون همسرش، که از سویدای دل، رضا را صدا می‌زد می‌شنیدم😔😔😔
رضای من پریده بود.😔😔


#TheGreatKhamenei
#عاشقانه_های_پاک #خانواده #حیا #حجاب #مذهبی_ها_عاشق_ترند #اللهم_عجل_لولیک_الفرج #فقط_حیدر_امیرالمومنین_است #سقیفه #با_ادب_باشیم #صلوات #مناجات #زندگی_خوب #انتقام_سخت #رهبری #رمضان #عکس_نوشته #بخون #تلنگر #مهدویت #فاطمیه #مذهبی #شهادت #شهدا #محرم #غدیر #ولایت #امامت #قرآن_کریم #برائت #تولی #ظهور #دعای_فرج #هنر_زندگی #اهل_بیت #ثقلین #رافصی #اربعین #زیارت #فرهنگی #تربیتی #ویسگون #نور #ظلمت #وحدت #شبهه #ما_بیخیال_سیلی_مادر_نمیشویم #علی_علی
دیدگاه ها (۱)

#شهید_رضا_عادلیبه روایت از همرزمم😊:↘️در منطقه که بودیم گاهی ...

#شهید_رضا_عادلیصادقانه بگویم رضا دید مرا نسبت به ادامه کار ع...

#شهید_رضا_عادلیاز عراق که برگشت حال و هوای دیگری داشت. گاهی ...

#شهید_رضا_عادلیبه روایت ازمادربزرگوارم:↘️روزی از حقوق دوران ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط