پدرخوانده پارت ۱۳
______________
ویو ادمین
ساعت ۳ بود که...
+خوب تهیونگ میتونی واسه یک شنبه بیایی یا نه؟
€خوبب معلوم نیست ولی تا الان واسه یک شنبه برنامه ای ندادن شاید بیام....*نگاه به ساعت* اوه من دیگه باید برم...پس خداحافظ
+ اره ما هم بریم شرکت کار داریم
$باشه بای
+_€ خداحافظ
داشتن میرفتن که....
$راستی ا/ت گفتی میخوایی آزمون بدی فردا ساعت ۳ بیا شرکت
_عا باشع ممنون
و دیگه تهیونگ رفت محل عکاسی و کوک هم ا/ت رو رسوند خونه و خودش هم رفت شرکت
(ساعت ۵ بعد از ظهر)
ویو ا/ت
_اوما کمکی نمیخوایی؟
×نه عزیزم کاری ندارم
هوفففف حوصلم سر رفت که دیدم گوشیم زنگ میخوره نگاه کردم دیدم اناعه و به نقشه ی خوبی به ذهنم خطور کرد
_سلام بفرمایید
÷سلام بر خانم خر
_ببخشید شما؟
÷تو شمارمو سیو نداری؟
_نه شما کی هستید؟
÷ا/تتتتتتتتتتتت
_وایسا ببینم آنا تویی؟
÷فقط دستم بهت برسه
_خوب انگار کاری نداری پس تلفن رو قطع کنم
÷نههه ا/ت قطع کنی میام
_شوخی کردم خوب بگو ببینم چی شده
÷من باید بگم خبریع کافه رو بستی
_خوب مژده میدهم بزودی عکس من رو در مجله های peol میبینی
÷چیییییی*داد*
_آروم کرم کردی امروز عکاسی داشتم و قراره فردا هم برای مدل شدن آزمون بدم
÷جدییی آفرین ولی صبر کن چرا آزمون اها اخلاقت ولی مطمعنم موفق میشی
_امیدوارم
÷راستی حالا که داری میری کافه را چیکار میکنی؟
_هنوز معلوم نیست ولی خوب میفروشمش
÷عامم ا/ت
_بله
÷میگم من دنبال کار میگردم اگه میشه
_اها کافه رو بدم بهت اره؟
÷امم اصلا ولش نخواستم
_قبول شدم کامل میکنمش واسه خودت نشدم هم باهم کار میکنیم حقوقت هم میدم
÷جدی
_اره
÷مرسی تو بهترینی
_خواهش میگم میایی بریم بیرون هم کمی بگردیم هم لباس بگیریم فردا آزمون دارممم
÷باشه ساعت ۷ میام دنبالت
_من میام
÷نهه م..(بیب بیب بیب)
سریع رفتم بالا و یه دوش ۱۰ مینی گرفتم و اومدم بیرون و بدنم رو خشک کردم و کمی آرایش کردم و یه لباس ساده پوشیدم ساعت ۶:۳۰ بود سریع رفتم
_اوما من میرم بیرون
×باشه عزیزم مراقب خودت باش و سوار ماشینم شدم و راه افتادم به دنبال آنا و وقتی رسیدم آنا از در اومد بیرون
÷بدجنس من میخواستم بیام دنبالت
_دیگه من اومدم سوار شو بریم
ویو ادمین
دیگه اینا رفتن و کلی خرید کردن و گشتن و ساعت ۱۰ بود که یونا رو برگردوندم خونه و خود هم رفتم خونه
_سلامممممم
×چه عجبی خانم ا/ت آمدن
_ممنان اپا؟
×سرکاره امشب دیر میاد
_اها باشه
داشتم میرفتم بالا که....
×خانم ا/ت نمیخوایی تعریف کنی؟
_چیو؟
×عکاسی دیگه
_اها خوب...*کل داستان رو تعریف کرد*
×اووو خانم ا/ت دیگه قراره مدل بشه
_اوما هنوز معلوم نیست قبول میشم یا نه
× مطمعنم قبول میشی
_ممنون
واسه ی آخرین بار دکتر قلب من رو ادامه بدم؟
ویو ادمین
ساعت ۳ بود که...
+خوب تهیونگ میتونی واسه یک شنبه بیایی یا نه؟
€خوبب معلوم نیست ولی تا الان واسه یک شنبه برنامه ای ندادن شاید بیام....*نگاه به ساعت* اوه من دیگه باید برم...پس خداحافظ
+ اره ما هم بریم شرکت کار داریم
$باشه بای
+_€ خداحافظ
داشتن میرفتن که....
$راستی ا/ت گفتی میخوایی آزمون بدی فردا ساعت ۳ بیا شرکت
_عا باشع ممنون
و دیگه تهیونگ رفت محل عکاسی و کوک هم ا/ت رو رسوند خونه و خودش هم رفت شرکت
(ساعت ۵ بعد از ظهر)
ویو ا/ت
_اوما کمکی نمیخوایی؟
×نه عزیزم کاری ندارم
هوفففف حوصلم سر رفت که دیدم گوشیم زنگ میخوره نگاه کردم دیدم اناعه و به نقشه ی خوبی به ذهنم خطور کرد
_سلام بفرمایید
÷سلام بر خانم خر
_ببخشید شما؟
÷تو شمارمو سیو نداری؟
_نه شما کی هستید؟
÷ا/تتتتتتتتتتتت
_وایسا ببینم آنا تویی؟
÷فقط دستم بهت برسه
_خوب انگار کاری نداری پس تلفن رو قطع کنم
÷نههه ا/ت قطع کنی میام
_شوخی کردم خوب بگو ببینم چی شده
÷من باید بگم خبریع کافه رو بستی
_خوب مژده میدهم بزودی عکس من رو در مجله های peol میبینی
÷چیییییی*داد*
_آروم کرم کردی امروز عکاسی داشتم و قراره فردا هم برای مدل شدن آزمون بدم
÷جدییی آفرین ولی صبر کن چرا آزمون اها اخلاقت ولی مطمعنم موفق میشی
_امیدوارم
÷راستی حالا که داری میری کافه را چیکار میکنی؟
_هنوز معلوم نیست ولی خوب میفروشمش
÷عامم ا/ت
_بله
÷میگم من دنبال کار میگردم اگه میشه
_اها کافه رو بدم بهت اره؟
÷امم اصلا ولش نخواستم
_قبول شدم کامل میکنمش واسه خودت نشدم هم باهم کار میکنیم حقوقت هم میدم
÷جدی
_اره
÷مرسی تو بهترینی
_خواهش میگم میایی بریم بیرون هم کمی بگردیم هم لباس بگیریم فردا آزمون دارممم
÷باشه ساعت ۷ میام دنبالت
_من میام
÷نهه م..(بیب بیب بیب)
سریع رفتم بالا و یه دوش ۱۰ مینی گرفتم و اومدم بیرون و بدنم رو خشک کردم و کمی آرایش کردم و یه لباس ساده پوشیدم ساعت ۶:۳۰ بود سریع رفتم
_اوما من میرم بیرون
×باشه عزیزم مراقب خودت باش و سوار ماشینم شدم و راه افتادم به دنبال آنا و وقتی رسیدم آنا از در اومد بیرون
÷بدجنس من میخواستم بیام دنبالت
_دیگه من اومدم سوار شو بریم
ویو ادمین
دیگه اینا رفتن و کلی خرید کردن و گشتن و ساعت ۱۰ بود که یونا رو برگردوندم خونه و خود هم رفتم خونه
_سلامممممم
×چه عجبی خانم ا/ت آمدن
_ممنان اپا؟
×سرکاره امشب دیر میاد
_اها باشه
داشتم میرفتم بالا که....
×خانم ا/ت نمیخوایی تعریف کنی؟
_چیو؟
×عکاسی دیگه
_اها خوب...*کل داستان رو تعریف کرد*
×اووو خانم ا/ت دیگه قراره مدل بشه
_اوما هنوز معلوم نیست قبول میشم یا نه
× مطمعنم قبول میشی
_ممنون
واسه ی آخرین بار دکتر قلب من رو ادامه بدم؟
۵.۳k
۱۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.