پدرخوانده پارت ۱۴
___________
ویو ادمین
ساعت ۱۲ شب بود ا/ت و لیانا خوابیده بودن ولی کوک هنوز نیومده بود ساعت ۱ شد که صدای در اومد کوک بود که با خستگی زیاد وارد خونه شد کوک تمام امشب رو داشت کار میکرد تا ضررهایی که به خاطر هواس پرتی کارکنان ایجاد شده رو جبران کنه و همچین کارهای فرداش رو کمتر کنه کوک با خستگی فراوان به سمت اتاق رفت بدون عوض کردن لباسهاش رو تخت پهن شد و به خواب عمیقی رفت
*ساعت ۸ صبح*
ا/ت با صدای آلارم گوشیش بیدار شد کاره های لازمه رو کرد و رفت پایین کسی بیدار نبود خدمتکار ها هم که از ۲ روز پیش تا چهارشنبه ی هفته ی بعد مرخصی بودن ا/ت به سمت آشپزخونه رفت و صبحانه ای واسه خودش درست کرد و میز رو چید تا میخواست اولین لقمه رو بخوره صدای پایی رو شنید به پله ها نگاه کرد که با کوک مواجه شد
_سلام
+*خمیازه* سلام*خواب الود*
_دیر بیدار شدیا عجیبه
+ساعت ۱ رسیدم خسته بودم نصف کارهای امروزم کردم راحتم
_اها بیا بشین تا برم ظرف بیارم
ا/ت چندتا ظرف آورد و بخشی از صبحانه ای که آماده کرده بود رو واسه ی ناپدریش کوک ریخت و بهش داد و شروع کردن به خوردن صبحانه
*بعد صبحانه*
_خوب امروز میری سرکار؟
+یادت رفته؟ امروز سالروز شروع شرکته چند سال قبل دقیقا همین روزی شرکت Joomla رو تاسیس کردم و واسه امشب هم یه مهمونی ترتیب دادیم باید به مهمونیه رسیدگی کنیم
_وایی یادم رفته بود
+هعییی راستی امروز آزمون داری مطمعنی میخوایی آزمون بدی دیروز تو عکاسی خودت رو ثابت کردی
_خوب بازم میخوام آزمون رو بدم که ناعادلانه نشه
+از دست تو با این اخلاقت ولی عاشق همین اخلاقتم.... راستی
شرط ۱۰ لایک و ۱۰ کامنت
ویو ادمین
ساعت ۱۲ شب بود ا/ت و لیانا خوابیده بودن ولی کوک هنوز نیومده بود ساعت ۱ شد که صدای در اومد کوک بود که با خستگی زیاد وارد خونه شد کوک تمام امشب رو داشت کار میکرد تا ضررهایی که به خاطر هواس پرتی کارکنان ایجاد شده رو جبران کنه و همچین کارهای فرداش رو کمتر کنه کوک با خستگی فراوان به سمت اتاق رفت بدون عوض کردن لباسهاش رو تخت پهن شد و به خواب عمیقی رفت
*ساعت ۸ صبح*
ا/ت با صدای آلارم گوشیش بیدار شد کاره های لازمه رو کرد و رفت پایین کسی بیدار نبود خدمتکار ها هم که از ۲ روز پیش تا چهارشنبه ی هفته ی بعد مرخصی بودن ا/ت به سمت آشپزخونه رفت و صبحانه ای واسه خودش درست کرد و میز رو چید تا میخواست اولین لقمه رو بخوره صدای پایی رو شنید به پله ها نگاه کرد که با کوک مواجه شد
_سلام
+*خمیازه* سلام*خواب الود*
_دیر بیدار شدیا عجیبه
+ساعت ۱ رسیدم خسته بودم نصف کارهای امروزم کردم راحتم
_اها بیا بشین تا برم ظرف بیارم
ا/ت چندتا ظرف آورد و بخشی از صبحانه ای که آماده کرده بود رو واسه ی ناپدریش کوک ریخت و بهش داد و شروع کردن به خوردن صبحانه
*بعد صبحانه*
_خوب امروز میری سرکار؟
+یادت رفته؟ امروز سالروز شروع شرکته چند سال قبل دقیقا همین روزی شرکت Joomla رو تاسیس کردم و واسه امشب هم یه مهمونی ترتیب دادیم باید به مهمونیه رسیدگی کنیم
_وایی یادم رفته بود
+هعییی راستی امروز آزمون داری مطمعنی میخوایی آزمون بدی دیروز تو عکاسی خودت رو ثابت کردی
_خوب بازم میخوام آزمون رو بدم که ناعادلانه نشه
+از دست تو با این اخلاقت ولی عاشق همین اخلاقتم.... راستی
شرط ۱۰ لایک و ۱۰ کامنت
۴.۴k
۱۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.