ک جونگوو غذاشو تموم کرد و اومد پیش من نشست
ک جونگوو غذاشو تموم کرد و اومد پیش من نشست
ویو جونگوو
غذامو از عمد زود تموم کردم
ک زود تر برم پیش ات
از روبه رو رفتم نشستم پیشش
اونم با تعجب نگام میکرد
چاپستیکمو براشتم و همون رشته نودلی ک ات داشت میخوردو گرفتم و گذاشتم تو دهنم
و خوردمش تا رسیدم ب لب ات ی بوس کوچیک روش گذاشتم ک با تعجب نگام میکرد تو شوک بود منم از فرصت استفاده کردمو ی دفعه محکم لبامو کوبوندم رو لباش
واقعا نیازشون داشتم
ب خودش ک اومد دارم چیکار میکنم هی تقلا میکرد و مشت میزد ب سینم و کمرم
واقعا دردم اومد ب زود خودشو ازم جدا کرد
ویو ات
وقتی ازش جدا شدم تو چشاش با عصبانیت نگا کردم ک اون ی پوزخند داشت
خیلی عصبی بودم
+چطور جرعت کردی اینکارو کنی هااااا؟.؟
-خشکش زده بود و چیزی نمیگفت
+حالم ازت بهم میخورههه عوضیییی (داد)
-ببین من...
+حرفشو با سیلی ای ک بش زدم قطع کردم
+چطور ب خودت اجازه میدی اینکارارو کنی
فک کنم یادت رفته ما دشمنای هم بودیم
یادت رفته من کیم هاااا(داد)
من همون دختر قلدرم ک حتی نمیتونستی تو چشاش نگا کنی
چت شدهههههه (داد)
-من..
+خفه شووووو (عربده)
حال بهم زن
نفرت انگیزززز
فقط اگه ی بار دیگه حتی دستتم بم بخوره اونوقت خودت میدونی
حواستو جمع کن
از جلو چشام گمشو جونگوو(اروم ولی عصبی)
-اومد سمتم خاست دستمو بگیره و دستشو بزاره رو گردنم ک
دستشو پس زدم و حولش دادم ک افتاد زمین
پامو محکم گذاشتم رو دستش و محکم فشار دادم
+بهت گفتم دستتم بم نخوره وگرنه خودت میدونی
نگفتم (داد)
ولش کردمو رفتم
واقعا چجوری ب خودش اجازه داد این کارو بکنه هیچکس تا حالا این کارو نکرده بود اصن هیچکس جرعت نداشت
ویو جونگوو
دختر خیلی لجبازیه ولی دوسش دارم
تش مال منی خانم مین (پوزخند و خوشحالی)
ویو ات
رفتم تو سالن و داشتم وسایلارو اماده میکردم ک کارو انجام بدم در باز شد ک اون جونگ وو بود
اهمیتی بش ندادم
اروم اومد و از پشت بقلم کرد دستاش دورم حلقه بود
میخواشتم پسش بزنم ک
سرشو برد تو گردنم و بوی عطرمو وارد ریه هاش کرد میخواستم دوباره با عصبانیت حرف بزنم ک خیلی مهربون و اروم شروع ب حرف زدن کرد
-هیش بزار یکم تو بغلت بمونم
-یکم مکث کرد هی بیبی ببین بام چیکار کردی
پسم زدی نذاشتی
بهم گفتی عوضی و بهم سیلی زدی حتی حولم دادی تاحالا با اینکه حتی قلدرمم بودی اینکارو نکرده بودی
+خوشکم زده بود باورم نمیشد من این کارارو باش کردم
واقعا پشیمون بودم کارام دست خودم نبود خیلی عصبانی بودم
منو از قبل بشتر ب خودش چسبوند و تو بغلش فشرد و ی بوسه ی ریز روی گردنم کاشت و با بغض از اونجا خارج شد
خودمم بغضم گرفت
+ یعنی من اینکارارو باش کرد
واقعا من انقد سنگدل بودم
بعد چن دیقه ک تو افکارم بودم زنگ خورد
رفتم تو حیاط برای این ک یکم استراحت کنم ک دیدمش
وای خدا جونم......
ویو جونگوو
غذامو از عمد زود تموم کردم
ک زود تر برم پیش ات
از روبه رو رفتم نشستم پیشش
اونم با تعجب نگام میکرد
چاپستیکمو براشتم و همون رشته نودلی ک ات داشت میخوردو گرفتم و گذاشتم تو دهنم
و خوردمش تا رسیدم ب لب ات ی بوس کوچیک روش گذاشتم ک با تعجب نگام میکرد تو شوک بود منم از فرصت استفاده کردمو ی دفعه محکم لبامو کوبوندم رو لباش
واقعا نیازشون داشتم
ب خودش ک اومد دارم چیکار میکنم هی تقلا میکرد و مشت میزد ب سینم و کمرم
واقعا دردم اومد ب زود خودشو ازم جدا کرد
ویو ات
وقتی ازش جدا شدم تو چشاش با عصبانیت نگا کردم ک اون ی پوزخند داشت
خیلی عصبی بودم
+چطور جرعت کردی اینکارو کنی هااااا؟.؟
-خشکش زده بود و چیزی نمیگفت
+حالم ازت بهم میخورههه عوضیییی (داد)
-ببین من...
+حرفشو با سیلی ای ک بش زدم قطع کردم
+چطور ب خودت اجازه میدی اینکارارو کنی
فک کنم یادت رفته ما دشمنای هم بودیم
یادت رفته من کیم هاااا(داد)
من همون دختر قلدرم ک حتی نمیتونستی تو چشاش نگا کنی
چت شدهههههه (داد)
-من..
+خفه شووووو (عربده)
حال بهم زن
نفرت انگیزززز
فقط اگه ی بار دیگه حتی دستتم بم بخوره اونوقت خودت میدونی
حواستو جمع کن
از جلو چشام گمشو جونگوو(اروم ولی عصبی)
-اومد سمتم خاست دستمو بگیره و دستشو بزاره رو گردنم ک
دستشو پس زدم و حولش دادم ک افتاد زمین
پامو محکم گذاشتم رو دستش و محکم فشار دادم
+بهت گفتم دستتم بم نخوره وگرنه خودت میدونی
نگفتم (داد)
ولش کردمو رفتم
واقعا چجوری ب خودش اجازه داد این کارو بکنه هیچکس تا حالا این کارو نکرده بود اصن هیچکس جرعت نداشت
ویو جونگوو
دختر خیلی لجبازیه ولی دوسش دارم
تش مال منی خانم مین (پوزخند و خوشحالی)
ویو ات
رفتم تو سالن و داشتم وسایلارو اماده میکردم ک کارو انجام بدم در باز شد ک اون جونگ وو بود
اهمیتی بش ندادم
اروم اومد و از پشت بقلم کرد دستاش دورم حلقه بود
میخواشتم پسش بزنم ک
سرشو برد تو گردنم و بوی عطرمو وارد ریه هاش کرد میخواستم دوباره با عصبانیت حرف بزنم ک خیلی مهربون و اروم شروع ب حرف زدن کرد
-هیش بزار یکم تو بغلت بمونم
-یکم مکث کرد هی بیبی ببین بام چیکار کردی
پسم زدی نذاشتی
بهم گفتی عوضی و بهم سیلی زدی حتی حولم دادی تاحالا با اینکه حتی قلدرمم بودی اینکارو نکرده بودی
+خوشکم زده بود باورم نمیشد من این کارارو باش کردم
واقعا پشیمون بودم کارام دست خودم نبود خیلی عصبانی بودم
منو از قبل بشتر ب خودش چسبوند و تو بغلش فشرد و ی بوسه ی ریز روی گردنم کاشت و با بغض از اونجا خارج شد
خودمم بغضم گرفت
+ یعنی من اینکارارو باش کرد
واقعا من انقد سنگدل بودم
بعد چن دیقه ک تو افکارم بودم زنگ خورد
رفتم تو حیاط برای این ک یکم استراحت کنم ک دیدمش
وای خدا جونم......
۶.۹k
۰۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.