part12
part12
چونهو: تهیونگا
تهیونگ: کی اومدی؟
چونهو: همین الان
تهیونگ: چونهو دارم دیوونه میشم
چونهو: چیشده؟
تهیونگ: دیشب یه چیزی به ا/ت گفتم ناراحت شده بلاکم کرده چیکار کنم؟
چونهو: توهم بلاکش کن
تهیونگ: چرا؟
چونهو: تورو اگه از بلاکی بیرون کرد
میبینه تو بلاکش کردی خودش میاد سمتت
تهیونگ: باش خب برم سرکلاس
چونهو: اوکی منم میرم
شب
ا/ت
با سووان سرقرار بودم
سووان: ا/ت
ا/ت: بله
سووان: چطور بگم راستش یه سورپرایز برات دارم
ا/ت: چی؟ سورپرایز؟
سووان: اره با من میای؟
ا/ت: باشه
سووان: قبلش نمیخوام جایی که میریم رو ببینی میشه با این چشماتو بگیری؟
ا/ت: باشه
سووان: مرسی
رفتیم تو ماشین نشستم و چشمامو بستم
ده دقیقه بعد
سووان: چشماتو باز نکن دستمو بگیر تا بریم بیرون
دستمو گرفت رفتیم یه جایی
سووان: بشین
نشستم
سووان: چشماتو باز کن
چشمامو باز کردم
ا/ت: جینی سومین مایکل شما اینجا چیکار میکنید؟
سووان: واقعا فک کردی دوست دارم؟
ا/ت: سووان چیشده؟
سومین: تو کی هستی؟
ا/ت: منو نمیشناسید؟
سومین: یعنی میگم رابطه تو تهیونگ چیه؟
ا/ت: همکلاسی همین
جینی: داری دروغ میگی
ا/ت: راس میگم
سووان: بچه ها یه لحظه بیاین
اونا رفتن سریع کیفمو برداشتم دیدم تنها شماره ای که دارم مامان بابا سوآ و تهیونگی هست از بلاکی بیرون اودمش و بهش زنگ زدم (......)
ا/ت: وایی تهیونگ بلاکم کرده
مایکل: ا/ت
ا/ت: بله
سرمو چرخوندم نگاه به پشت کردم یکی زد تو گوشم
ا/ت: ایی
شروع کردن به زدنم
تهیونگ
نشسته بودم داشتم نگاه تلویزیون میکردم
گوشیم زنگ خورد
تهیونگ: الو چونهو
چونهو: تهیونگا تهیونگا
تهیونگ: چیشده؟
چونهو: بگو که ا/ت پیشته
تهیونگ: نه نیست فک کنم باهمون پسره رفته سرقرار
چونهو: من الان سئول نیستم تا چند روز باخانوادم اومدم سفر فقط برو به ا/ت کمک کن
تهیونگ: چیشده؟
چونهو: بهت گفتم که یه دوست دارم دوست مایکله
تهیونگ: خب؟
چونهو: گفت که میخوان از ا/ت انتقام بگیرن سریع برو
تهیونگ: خب کجا برم؟
چونهو: یه ادرسی برات میفرستم برو اونجا
تهیونگ: باشه
#فیک
#سناریو
چونهو: تهیونگا
تهیونگ: کی اومدی؟
چونهو: همین الان
تهیونگ: چونهو دارم دیوونه میشم
چونهو: چیشده؟
تهیونگ: دیشب یه چیزی به ا/ت گفتم ناراحت شده بلاکم کرده چیکار کنم؟
چونهو: توهم بلاکش کن
تهیونگ: چرا؟
چونهو: تورو اگه از بلاکی بیرون کرد
میبینه تو بلاکش کردی خودش میاد سمتت
تهیونگ: باش خب برم سرکلاس
چونهو: اوکی منم میرم
شب
ا/ت
با سووان سرقرار بودم
سووان: ا/ت
ا/ت: بله
سووان: چطور بگم راستش یه سورپرایز برات دارم
ا/ت: چی؟ سورپرایز؟
سووان: اره با من میای؟
ا/ت: باشه
سووان: قبلش نمیخوام جایی که میریم رو ببینی میشه با این چشماتو بگیری؟
ا/ت: باشه
سووان: مرسی
رفتیم تو ماشین نشستم و چشمامو بستم
ده دقیقه بعد
سووان: چشماتو باز نکن دستمو بگیر تا بریم بیرون
دستمو گرفت رفتیم یه جایی
سووان: بشین
نشستم
سووان: چشماتو باز کن
چشمامو باز کردم
ا/ت: جینی سومین مایکل شما اینجا چیکار میکنید؟
سووان: واقعا فک کردی دوست دارم؟
ا/ت: سووان چیشده؟
سومین: تو کی هستی؟
ا/ت: منو نمیشناسید؟
سومین: یعنی میگم رابطه تو تهیونگ چیه؟
ا/ت: همکلاسی همین
جینی: داری دروغ میگی
ا/ت: راس میگم
سووان: بچه ها یه لحظه بیاین
اونا رفتن سریع کیفمو برداشتم دیدم تنها شماره ای که دارم مامان بابا سوآ و تهیونگی هست از بلاکی بیرون اودمش و بهش زنگ زدم (......)
ا/ت: وایی تهیونگ بلاکم کرده
مایکل: ا/ت
ا/ت: بله
سرمو چرخوندم نگاه به پشت کردم یکی زد تو گوشم
ا/ت: ایی
شروع کردن به زدنم
تهیونگ
نشسته بودم داشتم نگاه تلویزیون میکردم
گوشیم زنگ خورد
تهیونگ: الو چونهو
چونهو: تهیونگا تهیونگا
تهیونگ: چیشده؟
چونهو: بگو که ا/ت پیشته
تهیونگ: نه نیست فک کنم باهمون پسره رفته سرقرار
چونهو: من الان سئول نیستم تا چند روز باخانوادم اومدم سفر فقط برو به ا/ت کمک کن
تهیونگ: چیشده؟
چونهو: بهت گفتم که یه دوست دارم دوست مایکله
تهیونگ: خب؟
چونهو: گفت که میخوان از ا/ت انتقام بگیرن سریع برو
تهیونگ: خب کجا برم؟
چونهو: یه ادرسی برات میفرستم برو اونجا
تهیونگ: باشه
#فیک
#سناریو
۲۹.۱k
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.