part10
part10
چونهو: حالا دوسش داری یا نه؟
تهیونگ: اره
چونهو: پس بخاطر همین نمیخوای بهش بگی؟
تهیونگ: اره
چونهو: میشه بهش بگی؟
تهیونگ: چرا بگم
چونهو: نه منظورم اینه بهش بگی از دوستش خوشم میاد
تهیونگ: سوآ؟
چونهو: اره
تهیونگ: باش بهش میگم
چونهو: واقعا؟
تهیونگ: اره
چونهو: مرسی
تهیونگ: خواهش میکنم
چند دقیقه بعد
چونهو: از کافه بیرون اومدن
تهیونگ: دارم میبینم کور که نیستم
چونهو: ا/ت داره کجا میره؟
تهیونگ: تاکسی گرفت بزار بهش زنگ بزنم
چونهو: باشه
ا/ت: الو تهیونگا
تهیونگ: کجایی؟
ا/ت: دارم میام خونه
تهیونگ: باشه خدافظ
ا/ت: خدافظ
چونهو: الان باورم شد تو یه خونه هستید
تهیونگ: خب من برم خونه
چونهو: پس من چی اینقدر راه اومدم اینجا بعد میخوای بری
تهیونگ: باهام بیا خونه؟
چونهو: ا/ت هم اونجاست؟
تهیونگ: اره مامان و باباش هم اونجا هستن
چونهو: زشته که
تهیونگ: چه زشتی داره بیا دیگه من 13 14 ساله دارم باهاشون زندگی میکنم
چونهو: واقعا
تهیونگ: چونهو باشه اومدم
رفتیم خونه
تهیونگ: خاله
م: بله
تهیونگ: منو دوستم اومدیم
م: خوش اومدید
چونهو: سلام
م:سلام پسرم خوش اومدی
تهیونگ: ا/ت هنوز برنگشته؟
ا/ت: من برگشتم تهیونگی
چونهو: سلام
ا/ت: سلام چنهو تو اینجا چیکار میکنی؟
تهیونگ: همه چیزو بهش گفتم بیا بریم تو اتاقم
ا/ت
ا/ت: اها راستی مامان شام چی داریم؟
م:مگه تازه از بیرون نیومدی دوس پسرت برات شام نخرید
ا/ت: سریع خواست بره وقت نکرد چیزی بخوره منم نخوردم خب باشه مامان من میرم پیش بچه ها
تهیونگ
تهیونگ: چی فک میکنی؟
چونهو: نمیدونم یعنی واقعا سووان از ا/ت خوشش میاد
ا/ت: چی میگید؟
تهیونگ: برو تو اتاقت
ا/ت: نمیخوام چونهو دوست منم هست خب حالا چی میگفتید؟
تهیونگ: چونهو میخواد که به سوآ بگی دوسش داره
ا/ت: چی؟ تو از سوآ خوشت میاد واقعا؟
چونهو: این که اره ولی تهیونگ داشت میگفت که سووان واقعا دوست داره؟
ا/ت: ها؟ اره دوسم داره؟
تهیونگ: تو دوسش داری؟
ا/ت: من نمیدونم یعنی مثل یه غریبه ایم باهم کم کم صمیمی میشیم
تهیونگ: پس دوسش نداری
#فیک
#سناریو
چونهو: حالا دوسش داری یا نه؟
تهیونگ: اره
چونهو: پس بخاطر همین نمیخوای بهش بگی؟
تهیونگ: اره
چونهو: میشه بهش بگی؟
تهیونگ: چرا بگم
چونهو: نه منظورم اینه بهش بگی از دوستش خوشم میاد
تهیونگ: سوآ؟
چونهو: اره
تهیونگ: باش بهش میگم
چونهو: واقعا؟
تهیونگ: اره
چونهو: مرسی
تهیونگ: خواهش میکنم
چند دقیقه بعد
چونهو: از کافه بیرون اومدن
تهیونگ: دارم میبینم کور که نیستم
چونهو: ا/ت داره کجا میره؟
تهیونگ: تاکسی گرفت بزار بهش زنگ بزنم
چونهو: باشه
ا/ت: الو تهیونگا
تهیونگ: کجایی؟
ا/ت: دارم میام خونه
تهیونگ: باشه خدافظ
ا/ت: خدافظ
چونهو: الان باورم شد تو یه خونه هستید
تهیونگ: خب من برم خونه
چونهو: پس من چی اینقدر راه اومدم اینجا بعد میخوای بری
تهیونگ: باهام بیا خونه؟
چونهو: ا/ت هم اونجاست؟
تهیونگ: اره مامان و باباش هم اونجا هستن
چونهو: زشته که
تهیونگ: چه زشتی داره بیا دیگه من 13 14 ساله دارم باهاشون زندگی میکنم
چونهو: واقعا
تهیونگ: چونهو باشه اومدم
رفتیم خونه
تهیونگ: خاله
م: بله
تهیونگ: منو دوستم اومدیم
م: خوش اومدید
چونهو: سلام
م:سلام پسرم خوش اومدی
تهیونگ: ا/ت هنوز برنگشته؟
ا/ت: من برگشتم تهیونگی
چونهو: سلام
ا/ت: سلام چنهو تو اینجا چیکار میکنی؟
تهیونگ: همه چیزو بهش گفتم بیا بریم تو اتاقم
ا/ت
ا/ت: اها راستی مامان شام چی داریم؟
م:مگه تازه از بیرون نیومدی دوس پسرت برات شام نخرید
ا/ت: سریع خواست بره وقت نکرد چیزی بخوره منم نخوردم خب باشه مامان من میرم پیش بچه ها
تهیونگ
تهیونگ: چی فک میکنی؟
چونهو: نمیدونم یعنی واقعا سووان از ا/ت خوشش میاد
ا/ت: چی میگید؟
تهیونگ: برو تو اتاقت
ا/ت: نمیخوام چونهو دوست منم هست خب حالا چی میگفتید؟
تهیونگ: چونهو میخواد که به سوآ بگی دوسش داره
ا/ت: چی؟ تو از سوآ خوشت میاد واقعا؟
چونهو: این که اره ولی تهیونگ داشت میگفت که سووان واقعا دوست داره؟
ا/ت: ها؟ اره دوسم داره؟
تهیونگ: تو دوسش داری؟
ا/ت: من نمیدونم یعنی مثل یه غریبه ایم باهم کم کم صمیمی میشیم
تهیونگ: پس دوسش نداری
#فیک
#سناریو
۲۴.۳k
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.