part14
part14
فردا
مدرسه بودیم
سوآ: بیا یه امروز بیا خوش میگذره بهت قول میدم
ا/ت: باشه فقط امروزا
سوآ: باشه راستی هنوز با سووان میری سرقرار
ا/ت: نه نمیرم
سوآ: چرا؟
ا/ت: ولش کن دیگه مهم نیست
سووان: ا/ت میشه باهم حرف بزنیم
ا/ت: بله؟
سووان: میشه؟
یه نگاهی به تهیونگ کردم سرشو پایین گرفت یعنی برم
ا/ت: باشه
رفتیم یه جایی کسی نبود
ا/ت: سریع بگو باید برم
سووان: خواستم عذر خواهی کنم منو ببخش ا/ت
ا/ت: خودت بودی چیکار میکردی؟
سووان: نمیدونم
ا/ت: خب ولش کن باشه بخشیدمت ولی دیگه نزدیک من نمیشی
سووان: باشه ولی اینو بدون تهیونگ خیلی دوست داره
ا/ت: چی؟
سووان: همین دیگه خب من میرم
ا/ت: باشه
صب کن منظورش از حرف اخرش چی بود یعنی تهیونگ مجبورش کرده بوده عذرخواهی کنه
برگشتم کلاس
سوآ: چیشده لبات گل انداخته با سووان چیکار کردی
ا/ت: ها گفتم که جدا شدیم داشتم به یکی دیگه فک میکردم
سوآ: کی؟
ا/ت: نمیتونم بگم
سوآ: جان من بگو کی؟
ا/ت: نه نمیتونم
سوآ: باشه خودم بعد میفهمم
ا/ت: باشه
شب
تهیونگ
ا/ت:مامان من اومدم
تهیونگ: چقدر دیر کردی نگرانت شدیم
ا/ت: با سوآ رفتم کلاس رقص
تهیونگ: تو که علاقه ای نداری
ا/ت: ولی دیگه میخوام برم
تهیونگ: چرا به چیزایی که علاقه نداری داری خودتو مجبور میکنی
ا/ت: خب راستش بیا بهت بگم
تهیونگ: بگو
ا/ت: راستش مربی خیلی خوتیپه پولدار هم هست
تهیونگ: ا/ت
ا/ت: بله
تهیونگ: خجالت نمیکشی از مردا میری بیرون شروع کردی به...
ا/ت: به چی؟ مربیمون مَرده
تهیونگ: مرده؟
ا/ت: اره گفتم که هم خوشتیپه هم پولداره شوهر ایندمه
تهیونگ: ا/ت
ا/ت: بله
تهیونگ: اسم کسیو نزار رو خودت
ا/ت: ببخشید ولی اخه خیلی خوشتیپه
تهیونگ: خب باشه خیلیا دیگه هم هستن خوشتیپن
#فیک
#سناریو
فردا
مدرسه بودیم
سوآ: بیا یه امروز بیا خوش میگذره بهت قول میدم
ا/ت: باشه فقط امروزا
سوآ: باشه راستی هنوز با سووان میری سرقرار
ا/ت: نه نمیرم
سوآ: چرا؟
ا/ت: ولش کن دیگه مهم نیست
سووان: ا/ت میشه باهم حرف بزنیم
ا/ت: بله؟
سووان: میشه؟
یه نگاهی به تهیونگ کردم سرشو پایین گرفت یعنی برم
ا/ت: باشه
رفتیم یه جایی کسی نبود
ا/ت: سریع بگو باید برم
سووان: خواستم عذر خواهی کنم منو ببخش ا/ت
ا/ت: خودت بودی چیکار میکردی؟
سووان: نمیدونم
ا/ت: خب ولش کن باشه بخشیدمت ولی دیگه نزدیک من نمیشی
سووان: باشه ولی اینو بدون تهیونگ خیلی دوست داره
ا/ت: چی؟
سووان: همین دیگه خب من میرم
ا/ت: باشه
صب کن منظورش از حرف اخرش چی بود یعنی تهیونگ مجبورش کرده بوده عذرخواهی کنه
برگشتم کلاس
سوآ: چیشده لبات گل انداخته با سووان چیکار کردی
ا/ت: ها گفتم که جدا شدیم داشتم به یکی دیگه فک میکردم
سوآ: کی؟
ا/ت: نمیتونم بگم
سوآ: جان من بگو کی؟
ا/ت: نه نمیتونم
سوآ: باشه خودم بعد میفهمم
ا/ت: باشه
شب
تهیونگ
ا/ت:مامان من اومدم
تهیونگ: چقدر دیر کردی نگرانت شدیم
ا/ت: با سوآ رفتم کلاس رقص
تهیونگ: تو که علاقه ای نداری
ا/ت: ولی دیگه میخوام برم
تهیونگ: چرا به چیزایی که علاقه نداری داری خودتو مجبور میکنی
ا/ت: خب راستش بیا بهت بگم
تهیونگ: بگو
ا/ت: راستش مربی خیلی خوتیپه پولدار هم هست
تهیونگ: ا/ت
ا/ت: بله
تهیونگ: خجالت نمیکشی از مردا میری بیرون شروع کردی به...
ا/ت: به چی؟ مربیمون مَرده
تهیونگ: مرده؟
ا/ت: اره گفتم که هم خوشتیپه هم پولداره شوهر ایندمه
تهیونگ: ا/ت
ا/ت: بله
تهیونگ: اسم کسیو نزار رو خودت
ا/ت: ببخشید ولی اخه خیلی خوشتیپه
تهیونگ: خب باشه خیلیا دیگه هم هستن خوشتیپن
#فیک
#سناریو
۳۲.۳k
۰۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.