bts

#معشوقه_لرد
پارت۲۵


تهیونگ با این حرف شیپورشو انداخت تو بغل یونگیو ویالون رو ازش گرفت
پایان فلش بک"زمان حال"
"تهیونگ ویو"

اون پسر بهترین اتفاق نوجووانی و زندگیه من بود
باعث شد هیجان واقعی رو تجربه کنم
شادی رو حس کنم
حس ماجراجویی درونم رو ارضا کنم
باعث شد تا با دیدن مردم فقیر و مختلف بتونم چیز های بیشتری از سیاست درک کنم و لرد قدرتمندی بشم
قبل ورود اون پسر به زندگیه من، من نوجوونی نمیکردم، راست میگفت مثل یه بابابزرگ اخمالو بودم


شاید اگه اونروز با اون حالت منزجر کننده وارد کلاس نمیشد منم الان اینی که هستم نبودم


"یونگی ویو"

یونگی: اون بهتر شده بود چرا دوباره عجیب شده؟
سوکجین: هوم واقعا عجیب شده رفتارش دوباره. دفترچه خاطراتای اون زمانو دو سال پیش داد بهم تا بندازمشون دور، میگفت میخوام فراموش کنم همه چیو، منم جمعشون کردم و بهشگفتم انداختم دور؛ چند روز بعد از برگشتنش از روسیه اومد پیشم و خیلی حراسون سراق دفترشو گرفت و میخواست بدونه انداختمشون دور یا نه، منم بهش دادم و الان چند وقته تا تایم میاره میچپه تو اتاقش و داره مرورش میکنه
یونگی: بهم میگفت ادمی با چشم ها و صدای اشنایی رو توی روسیه دیده هیونگ
سوکجین: پس دلتنگه
یونگی: هممون دلتنگیم، دلتنگ گمشده هامون...