پارت نوشته ادمین سارا
پارت ۴ ( نوشته ادمین سارا )
#محیا
اومد پشت در و محکم میزد به در. گفتم الان در رو میشکنه و میاد تو خونه ولی همزمان دوتا سرباز هم اومدن توی حیات و گرفتنش. قلبم وحشتناک تیر میکشید. درد قفسه سینه ام زیاد میشد و دست چپم وحشتناک درد میکرد. از درد زیاد نتونستم وایسم و افتادم زمین ! هیچی رو نمی دیدم فقط صدای پلیس رو میشنیدم که میگفت :" خانوم !! خوبین؟! خانوم !! "
قلبم نمی زد! و سیاهی محض!!!
به خودم که اومدم دوباره توی بیمارستان بودم. هععیی یه چیز عادی بود برام . بعضی موقع ها می گفتم که یه اتاق از اتاق های سی سی یو رو بخرم واسه خودم همیشه اینجا باشم. دکتر کرمی با خانواده ام داشت حرف میزد. هم باز دیگه چه بلایی سر خودم آوردم. باز اون پسر خوشگله کنارش وایستاده بود. قلبم درد میکرد ولی درد موضعی نبود. پسره اومد تو و فکر کرد من خوابم. دستگاه هارو تنظیم میکرد. چشمام بسته بود ولی فهمیدم یه آمپول زد توی سرمم. چشمامو باز کردم. ترسید ..
دکتر: وای ! بیدار بودی ؟ حالت خوبه ؟ درد نداری ؟!
من: بازم که تویی !! ببخش من کلا بزرگ و کوچیک نمیشناسم !
دکتر: اگه من اذیتت میکنم میتونی بهم بگی دیگه نمیام !
من: اره ! اذیت میکنی ! بهت که گفتم به یه ماه نکشیده دوباره میام بیمارستان ! منو همیشه اینجا میبینی ! ولی نمیخوام ببینمت !
دکتر: باشه ! به استاد میگم که منو مسئول یه فرد دیگه بکنه ! اینطوری توهم راحت تری !
نمیدونستم چرا از خودم دورش میکردم. ترس از اینکه فکر عشق و عاشقی از این جور کارا تو سرم بیاد منو ترسوند. اون زیادی خوب بود و من مشکل داشتم. دکتر کرمی اومد بالای سرم و گفت تا یه هفته باید بیمارستان بمونم چون حمله قلبی داشتم! .. پدر و مادرم نگرانم بودن... مادرم گریه میکرد. بهش گفتم من خوبم به خدا. درست بود همش غر میزدن ولی دیدن گریه هاشون برام مثل سم بود. خداروشکر که نزاشتم بیان توی خونه ولی مثل اینکه بیهوش شده بودم پلیس ها زنگ زده بودن آمبولانس و در رو باز کرده بودن. گوشیم رو برداشتم و شروع کردم اهنگ گوش دادن . بی تی اس باز مرهمی برای زخم هام بود. احساس خفگی میکردم و از تخت اومدم پایین و لباسمو مرتب کردم و رفتم توی حیات. یادم رفته بود چیز گرم بپوشم! یکمی توی حیات نشستم و سردم شد. رفتم یه قهوه گرفتم . اوف یه چیز گرم عالی بود. داشتم میخوردم قهوه ام رو که دیدم یکی از اون دور با بدو میومد به سمت من ! بازم پسر خوشتیپه !
#محیا
اومد پشت در و محکم میزد به در. گفتم الان در رو میشکنه و میاد تو خونه ولی همزمان دوتا سرباز هم اومدن توی حیات و گرفتنش. قلبم وحشتناک تیر میکشید. درد قفسه سینه ام زیاد میشد و دست چپم وحشتناک درد میکرد. از درد زیاد نتونستم وایسم و افتادم زمین ! هیچی رو نمی دیدم فقط صدای پلیس رو میشنیدم که میگفت :" خانوم !! خوبین؟! خانوم !! "
قلبم نمی زد! و سیاهی محض!!!
به خودم که اومدم دوباره توی بیمارستان بودم. هععیی یه چیز عادی بود برام . بعضی موقع ها می گفتم که یه اتاق از اتاق های سی سی یو رو بخرم واسه خودم همیشه اینجا باشم. دکتر کرمی با خانواده ام داشت حرف میزد. هم باز دیگه چه بلایی سر خودم آوردم. باز اون پسر خوشگله کنارش وایستاده بود. قلبم درد میکرد ولی درد موضعی نبود. پسره اومد تو و فکر کرد من خوابم. دستگاه هارو تنظیم میکرد. چشمام بسته بود ولی فهمیدم یه آمپول زد توی سرمم. چشمامو باز کردم. ترسید ..
دکتر: وای ! بیدار بودی ؟ حالت خوبه ؟ درد نداری ؟!
من: بازم که تویی !! ببخش من کلا بزرگ و کوچیک نمیشناسم !
دکتر: اگه من اذیتت میکنم میتونی بهم بگی دیگه نمیام !
من: اره ! اذیت میکنی ! بهت که گفتم به یه ماه نکشیده دوباره میام بیمارستان ! منو همیشه اینجا میبینی ! ولی نمیخوام ببینمت !
دکتر: باشه ! به استاد میگم که منو مسئول یه فرد دیگه بکنه ! اینطوری توهم راحت تری !
نمیدونستم چرا از خودم دورش میکردم. ترس از اینکه فکر عشق و عاشقی از این جور کارا تو سرم بیاد منو ترسوند. اون زیادی خوب بود و من مشکل داشتم. دکتر کرمی اومد بالای سرم و گفت تا یه هفته باید بیمارستان بمونم چون حمله قلبی داشتم! .. پدر و مادرم نگرانم بودن... مادرم گریه میکرد. بهش گفتم من خوبم به خدا. درست بود همش غر میزدن ولی دیدن گریه هاشون برام مثل سم بود. خداروشکر که نزاشتم بیان توی خونه ولی مثل اینکه بیهوش شده بودم پلیس ها زنگ زده بودن آمبولانس و در رو باز کرده بودن. گوشیم رو برداشتم و شروع کردم اهنگ گوش دادن . بی تی اس باز مرهمی برای زخم هام بود. احساس خفگی میکردم و از تخت اومدم پایین و لباسمو مرتب کردم و رفتم توی حیات. یادم رفته بود چیز گرم بپوشم! یکمی توی حیات نشستم و سردم شد. رفتم یه قهوه گرفتم . اوف یه چیز گرم عالی بود. داشتم میخوردم قهوه ام رو که دیدم یکی از اون دور با بدو میومد به سمت من ! بازم پسر خوشتیپه !
- ۱۶.۷k
- ۱۹ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط