P75
P75
=سلام....
_سلام...
=شام چیه....خیلی گشنمه....
+الان آماده میکنم....
یونا....تا شام آماده بشه یه قهوه به مردا بده....
÷م...من؟با باشه...
تایم شام شد و همه اومدن سر میز....روی نیز ۶ نفره....تهیونگ و ات که پیش هم نشستن ولی من اصلا دلم میومد پیش کوک بشینم....
کو هم نشست....اومدم برم اون صندلی بشینم....که مچ دستمو محکم اسیر دستای خودش کرد....
=بشین عزیزم....
÷ب...باشه.....
دهنشو اورد کنار گوشم و گفت..
=دیگه از این لباسای یقه بازو بدون سو*تین نپوش...
وای شتتت...این از کجا میدونست اخه....
=معلومه....
÷چی؟
=حرف توی ذهنتون جواب دادم.....
پشماممم...
اومدم بی اهمیتی کنم و یه کم نوشیدنی برداشتم اما دستم لرزید و یه کمش ریخت روی کوک....
=اوه....کجا هم ریخت....
خودمو به کوچه علی چپ زدم و اهمیت ندادم....
=ببین بچه جون....شب بهت میگم....
ای وای.....به همین خیال باشه که من پیشش میخوابم...چشممم...
=بخور عزیزم....من بهت بدم؟
÷نه...ممنون....
لپمو بوسید و شروع به غذا خوردن کرد....
+میگم امشب....هوا خیلی سرده...
_اوه اره....
=ما گرمای بغلمون همدیگرو گرممون میکنه.....مگه نه یونا..
÷چ..چی...هوم...اره....
...........ویو ات..........
÷اتتت من نمیخوام پیشش بخوابم....پررو شدهه..
اینا هم عالمی دارناا...
+باشه چی بگم....به تهیونگ هم گفتم...خدارو شکر کن قبول کرد....
جفتمون دراز کشیدیم رو تخت که کوک درو باز کرد....
+جانم کوک؟
=یونا....بیا پیش هم بخوابیم....قهر بسه دیگه عزیزم.....
+یونااا....ببین پشیمون شده....چقدر دوستت داره....برو دیگه عزیزم....
÷نمیخوام.....
=یونام...؟بیا بریم دیگه....من بدون تو و نینیمون خوابم نمیبره اخهه....
+برو قشنگم....
=یوناا بیا...
÷اومدم!.....
یونا از اتاق درحالی که دست کوک دورش حلقه شده بود و بغلش کرده بود رفت بیرون.....
_سلاامم ات...
+به به....تهیونگم تشریف آورد...
بیا یه کم حرف بزنیم ببینم....
_با کمال میلل بزار برسمم!
+امروز چه اتفاقاتی افتاد؟
چه خبرر...ندیدمت زیاد....
_مثل همیشه شرکت....شلوغی....خستگی....
+بمریم برات خسته ای؟
_اوهوم....
+میخوای بری یه دوش بگیری؟منم بیام..
_اره....بریم.....
#وانشات
#رمان
#بی_تی_اس
#جین
#جی_هوپ
#نامجون
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#کره
#کیدراما
#جیمین
#شوگا
#نودل
#تکپارتی
=سلام....
_سلام...
=شام چیه....خیلی گشنمه....
+الان آماده میکنم....
یونا....تا شام آماده بشه یه قهوه به مردا بده....
÷م...من؟با باشه...
تایم شام شد و همه اومدن سر میز....روی نیز ۶ نفره....تهیونگ و ات که پیش هم نشستن ولی من اصلا دلم میومد پیش کوک بشینم....
کو هم نشست....اومدم برم اون صندلی بشینم....که مچ دستمو محکم اسیر دستای خودش کرد....
=بشین عزیزم....
÷ب...باشه.....
دهنشو اورد کنار گوشم و گفت..
=دیگه از این لباسای یقه بازو بدون سو*تین نپوش...
وای شتتت...این از کجا میدونست اخه....
=معلومه....
÷چی؟
=حرف توی ذهنتون جواب دادم.....
پشماممم...
اومدم بی اهمیتی کنم و یه کم نوشیدنی برداشتم اما دستم لرزید و یه کمش ریخت روی کوک....
=اوه....کجا هم ریخت....
خودمو به کوچه علی چپ زدم و اهمیت ندادم....
=ببین بچه جون....شب بهت میگم....
ای وای.....به همین خیال باشه که من پیشش میخوابم...چشممم...
=بخور عزیزم....من بهت بدم؟
÷نه...ممنون....
لپمو بوسید و شروع به غذا خوردن کرد....
+میگم امشب....هوا خیلی سرده...
_اوه اره....
=ما گرمای بغلمون همدیگرو گرممون میکنه.....مگه نه یونا..
÷چ..چی...هوم...اره....
...........ویو ات..........
÷اتتت من نمیخوام پیشش بخوابم....پررو شدهه..
اینا هم عالمی دارناا...
+باشه چی بگم....به تهیونگ هم گفتم...خدارو شکر کن قبول کرد....
جفتمون دراز کشیدیم رو تخت که کوک درو باز کرد....
+جانم کوک؟
=یونا....بیا پیش هم بخوابیم....قهر بسه دیگه عزیزم.....
+یونااا....ببین پشیمون شده....چقدر دوستت داره....برو دیگه عزیزم....
÷نمیخوام.....
=یونام...؟بیا بریم دیگه....من بدون تو و نینیمون خوابم نمیبره اخهه....
+برو قشنگم....
=یوناا بیا...
÷اومدم!.....
یونا از اتاق درحالی که دست کوک دورش حلقه شده بود و بغلش کرده بود رفت بیرون.....
_سلاامم ات...
+به به....تهیونگم تشریف آورد...
بیا یه کم حرف بزنیم ببینم....
_با کمال میلل بزار برسمم!
+امروز چه اتفاقاتی افتاد؟
چه خبرر...ندیدمت زیاد....
_مثل همیشه شرکت....شلوغی....خستگی....
+بمریم برات خسته ای؟
_اوهوم....
+میخوای بری یه دوش بگیری؟منم بیام..
_اره....بریم.....
#وانشات
#رمان
#بی_تی_اس
#جین
#جی_هوپ
#نامجون
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#کره
#کیدراما
#جیمین
#شوگا
#نودل
#تکپارتی
۳۸.۰k
۲۲ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.