بیبیکوچولومن

بیبی_کوچولو_من
Part: ⁶

صبح ساعت هفت، با صدای زنگ گوشیم از خواب پریدم.
نگاه که به اسم افتاده رو صفحه کردم، پوف کشیدم...

+جونگ‌کوک؟ باز این چسبیده!

دکمه‌ی جواب رو زدم.

+چی شده باز؟ برق شرکت پرید، گفتن بیا فیوزو تو درست کن؟

جونگکوک (با لحن خواب‌آلود): نه بابا... فقط خواستم بدونم آماده‌ای یا نه.

+برای چی مثلاً؟

جونگکوک: قرار بود بریم صبحونه. دیگه یادت نیست؟
+چی؟ مگه من خل شدم با تو صبحونه برم؟ من فقط گفتم «باشه» که از سرت باز شم!

جونگکوک (با خنده): دیر گفتی خانم جون. الان جلوی خونتم.

+تو چی؟!

پریدم از تخت پایین، پرده رو کنار زدم... و بله! خودش بود. لم داده به ماشینش، با یه عینک آفتابی مسخره که انگار از تولد بچه‌شیر خریدتش!

+وااای خجالت بکش جونگ‌کوک! این عینک چیه زدی؟ گفتم صبحونه بریم نه کارتون تام‌و‌جری بازی کنیم!

جونگکوک: اَه خب منم تیپ زدم بیام دلت ضعف نره.

+دلت؟ ضعف؟ واسه تو؟ من حتی برا پیتزا هم ضعف نمی‌رم!

جونگکوک: پیتزا بیشتر از من ارزش داره؟
+قطعا! حداقل پنیرش باحال‌تره.

جونگکوک زد زیر خنده.

جونگکوک: پاشو دیگه، اگه نیای خودم میام بالا می‌کشمت بیرون.

+با دم شیر بازی نکن جونگ‌کوک، یه بار دیگه بیای بالا خونه‌م، دمپایی مامانم با کله‌ت آشنا می‌شه!

جونگکوک: پس تا ده دقیقه دیگه پایین نباشی، میام دم در و بلند بلند داد می‌زنم: «بیبی کوچولوی من خواب مونده!»

+تو جرئت نداری...

جونگکوک: امتحان کن!

گوشی رو قطع کردم و با غر غر سریع حاضر شدم. ولی یه لحظه وایسادم جلوی آینه...

+بیبی کوچولوی من؟! این دیوونه رو کی به دنیا آورده؟

رفتم پایین. درو باز کردم. اونم سریع پرید بیرون.

جونگکوک: سلام فسقلی! بالاخره دل کندی از رخت‌خوابت؟

+سلام پنگوئن چشم‌قهوه‌ای. الان که اومدم فقط یه چیز می‌خوام.

جونگکوک: چی؟

+قهوه. دابل اسپرسو. و ترجیحاً بدون تو!

جونگکوک (با خنده): حیفه واقعاً. چون امروز فقط من اسپرسوتم.

+اوغ... ته دلم ریخت. دیگه حرف نزن، تا مقصد می‌ری رو حالت «میوت».

سوار ماشین شدم. اونم پشت فرمون نشست و گفت:

جونگکوک: روزمون با کل‌کل شروع شده، خدایا این عشقو از ما نگیر!

+عشقو از ما بگیر، فقط جون من شوخیاتو بگیر!

پایان پارت ⁶

#جونگکوک #بی_تی_اس #آرمی #بنگتن #کیپاپ #آیدل #موسیقی
#رمان #فیک #چندپارتی #تکپارتی #سناریو
دیدگاه ها (۳)

بیبی_کوچولو_منPart: ⁷سوار ماشین شدیم و راه افتاد.جونگکوک یه ...

بیبی_کوچولو_منPart: ⁸گارسون که سینی رو گذاشت، من هنوز داشتم ...

#بیبی_کوچولو_منPart: ⁵+تو یه گرگی؟!دِ برو بابا، گرگ فقط تو ک...

#بیبی_کوچولو_منPart: ⁴شب بود. همه از شرکت رفته بودن، ولی من ...

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۲۵

ارمان عشق و نفرت پارت 5صبح شد آت خیلی درد داشت کوک رفت غذا پ...

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۳۷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط