خاطرات یک آرمی (پارت ویژه به مناسبت هالووین)
خاطرات یک آرمی (پارت ویژه به مناسبت هالووین)
(هپی هالووین گایز! البته نمیدونم شما کی این پارت رو میخونید! ولی زمانی که من این پارت رو مینویسم هالووینه.. حالا شاید نیکی فردا براتون این پارت رو آپ کنه و جوری باشه که شما روز بعد هالووین این پارت رو میخونید، حالا اینارو بیخی! یک پارت ویژه داریم و باید بگم که کلاً این بخش از فیک جداست و کمی متفاوته! خلاصه جوری نوشتمش که قشنگ بگرخید دیگه.. البته این لا به لاش هم میخندید، اینم بگم! این داستان در مورد دوران نوجوانی وانیاست که از روی خریت دست به یه کاره به شدت احمقانه میزنه و خودشو به فنا میده! این از این.. زیاد ترسناک نیست ولی خب شاید بعضی ها بترسن دیگع! البته میدونم ریدرهای من آدم هایی بسی نترس هستند! گردن کلفت اند! به جن های زیر تختشون میگن زکی برو کنار بذار ما جات بیایم! ولی خلاصه گفتم که هشدارهامو بدم!.. امیدوارم ازش لذت ببرید!♡)
عرق های سرد روی پیشونیم نشسته بود. حالم به قدری بد بود که احساس میکردم در یک قدمی مرگ وایسادم!
صدای خش خش از درخت ها میومد و من هیچ واکنشی نمیتونستم داشته باشم.
آب دهنم رو قورت دادم و با صدای لرز داری گفتم:
- روحی هست که بخواد با من صحبت کنه؟
مثلث رو روی ویجی برد میکشیدم اما هیچ تکونی نمیخورد! دوباره با صدای لرز داری گفتم:
- روحی هست، که بخواد با من آشنا بشه؟
هیچ تغییری رو احساس نمیکردم و همین شجاعم کرده بود و میگفتم، خب اوکی چیزی واسه از ترسیون نیست. این احظارهای روح چرت و پرتی بیش نیست.
- میگم، روحی هست دوست داشته باشه بیاد دهنمو سرویس کنه؟ بخدا خوب جیغ میزنم امتحانم کن!
و بازم هیچی!
شاید روح ها رفتن لالا... بخداااا وانیا خیلی خری!!!
ساعت ۳ شب توی قبرستون نشستم با یه مشت شمع کنارم همینطور درباره ی ارواح زر میزنم!
خدایا چرا انقدر منو خنگ آفریدی؟
غلط کردم چالش جرعت دوستامو قبول کردم، بخدا غلط کردم! دختره ۱۵ ساله رو چه به اینکارا؟
آب دهنم رو قورت دادم و گفتم:
- ببین، میدونم هستی ولی این خجالتی بودنت رو درک نمیکنم! بخدا ننه بابام بفهمن خونه نیستم این وقت شب ریش ریشم میکنند یه فکری به حال من کن!
همه ی شمع ها یهو خاموش شد.
ترسیده بهشون نگاه کردم.. شاید بخاطر باده! مطمئنن همینطوره!
دوباره شروع کردم به حرکت دادن مثلث.
- روحی هست که بخواد باهام بازی کنه؟
مثلث از دستم شتاب برداشت و به نوشته ای روی تخته حرکت کرد.. روی yes!
....
.
.
.
.
.
.
.
https://harfeto.timefriend.net/16342135598915
(هپی هالووین گایز! البته نمیدونم شما کی این پارت رو میخونید! ولی زمانی که من این پارت رو مینویسم هالووینه.. حالا شاید نیکی فردا براتون این پارت رو آپ کنه و جوری باشه که شما روز بعد هالووین این پارت رو میخونید، حالا اینارو بیخی! یک پارت ویژه داریم و باید بگم که کلاً این بخش از فیک جداست و کمی متفاوته! خلاصه جوری نوشتمش که قشنگ بگرخید دیگه.. البته این لا به لاش هم میخندید، اینم بگم! این داستان در مورد دوران نوجوانی وانیاست که از روی خریت دست به یه کاره به شدت احمقانه میزنه و خودشو به فنا میده! این از این.. زیاد ترسناک نیست ولی خب شاید بعضی ها بترسن دیگع! البته میدونم ریدرهای من آدم هایی بسی نترس هستند! گردن کلفت اند! به جن های زیر تختشون میگن زکی برو کنار بذار ما جات بیایم! ولی خلاصه گفتم که هشدارهامو بدم!.. امیدوارم ازش لذت ببرید!♡)
عرق های سرد روی پیشونیم نشسته بود. حالم به قدری بد بود که احساس میکردم در یک قدمی مرگ وایسادم!
صدای خش خش از درخت ها میومد و من هیچ واکنشی نمیتونستم داشته باشم.
آب دهنم رو قورت دادم و با صدای لرز داری گفتم:
- روحی هست که بخواد با من صحبت کنه؟
مثلث رو روی ویجی برد میکشیدم اما هیچ تکونی نمیخورد! دوباره با صدای لرز داری گفتم:
- روحی هست، که بخواد با من آشنا بشه؟
هیچ تغییری رو احساس نمیکردم و همین شجاعم کرده بود و میگفتم، خب اوکی چیزی واسه از ترسیون نیست. این احظارهای روح چرت و پرتی بیش نیست.
- میگم، روحی هست دوست داشته باشه بیاد دهنمو سرویس کنه؟ بخدا خوب جیغ میزنم امتحانم کن!
و بازم هیچی!
شاید روح ها رفتن لالا... بخداااا وانیا خیلی خری!!!
ساعت ۳ شب توی قبرستون نشستم با یه مشت شمع کنارم همینطور درباره ی ارواح زر میزنم!
خدایا چرا انقدر منو خنگ آفریدی؟
غلط کردم چالش جرعت دوستامو قبول کردم، بخدا غلط کردم! دختره ۱۵ ساله رو چه به اینکارا؟
آب دهنم رو قورت دادم و گفتم:
- ببین، میدونم هستی ولی این خجالتی بودنت رو درک نمیکنم! بخدا ننه بابام بفهمن خونه نیستم این وقت شب ریش ریشم میکنند یه فکری به حال من کن!
همه ی شمع ها یهو خاموش شد.
ترسیده بهشون نگاه کردم.. شاید بخاطر باده! مطمئنن همینطوره!
دوباره شروع کردم به حرکت دادن مثلث.
- روحی هست که بخواد باهام بازی کنه؟
مثلث از دستم شتاب برداشت و به نوشته ای روی تخته حرکت کرد.. روی yes!
....
.
.
.
.
.
.
.
https://harfeto.timefriend.net/16342135598915
۲۴.۹k
۱۰ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.