خاطرات یک آرمی فصل ۶ پارت ۱۴
خاطرات یک آرمی فصل ۶ پارت ۱۴
(سلام و درود فراواااان به ریدرهای گلم!!!!! چخبرا؟ چیکار میکنید؟ زنده اید به شکر خدا؟ از نیکی میشنوم اذیتش میکنید هی پارت بعدی، پارت بعدی میکنید! ولش کنید این بچه رو.. گناه داره! میگفت غلط کرده آدمین پیج شده، البته بی جا کرده آدم خربزه میخوره پای لرزش هم میشینه.. والا! حالا بگذریم از اینا.. بچه ها پارت های بعد به قدری خفنن که.. که، خب که.. که خفنن دیگه!! چیز دیگه ای به ذهنم نمرسه:| دیگه اسپویل نمیکنم چیزی رو براتون ولی منتظر یه اتفاق خیلی خوب توی پارت های آخر فصل ۶ باشید! نمیخوام زیاد حرف بزنم که حجم پارت کم بشه.. آی پرپل یو گایز💜 بابای!)
از دید تهیونگ
پشتم هی میخارید و دستم نمیرسید که بخارونمش.
انقدر خاریده بودم تنم و که جاش قرمز شده بود.. معلوم نیست چی به جونم انداخته بود این دختره ی معیوب المغذ! یعنی من فقد بفهمم که....
جیم: میگم یونگی اون کنترل تلویزیون رو میدی؟
شوگا: ااااه، جیمین گشادیت میشه خودت برداری؟!
جیم: حالا به تو گفتم.. بهم بده دیگع!
شوگا: نمیبینی دارم گیتار تمرین میکنم؟ به من چه این همه آدم تو سالن نشسته..
نامجون: بچه ها وانی کجاست؟
کوک: چه میدونم! این پسره نیک که اینجاست.. دیگه بقیه اش مهم نیست.
ته: اههه، کوک؟
کوک: هاان؟
لباسمو درآوردم و گفتم:
+ این پشتم رو بخارون دستم نمیرسه، آفرین!
کوک: باشع!
نیک رو دیدم که با درآوردن لباس من چشماش رو عضلاتم خشک شد! این آدم ندیدهاس!؟
+ هووی بچه! به چی انقدر زل میزنی؟
سریع سرشو انداخت پایین و به انگلیسی گفت:
- هی.. هیچی!
جین: این وانیا از چی این پسره ی لاغر مردنی خوشش میاد؟
ته: هه، خوب هارو ول میکنه میچسبه به بدها! به خدا که زورم میگیره منو حتی آدم حساب نمیکنه...
هوپ: حالا بچه ها از کجا معلوم شاید یه چیزی داره!
جیم: منظورت چیه؟
نیک که با دهن باز به ما نگاه میکرد و قشنگ متوجه بود از حرفای کره ای ما هیچی نمیفهمه.. بهتر! یه خرمن کمتر...
هوپ کمی لباس گشاد نیک رو بالا کشید و گفت:
- لباستو در بیار!
نیک با شتاب از کناره هوپ بلند شد و گفت:
- نه..نه! واس..واسه ی چی؟
شوگا: اه، نکنه خجالت میکشی کوچولو؟ عیبی نداره همه پسریم که...
- نه.. م..من همینجوری راحتم!
نامجون چشماش رو کمی ریز کرد و گفت:
- تو خیلی مشکوک میزنی!
جیم: آره زودباش لباساتو در بیار.. منتظر چی هستی؟
-من، خ..خب من ......
.
.
.
.
.
.
.
.
https://harfeto.timefriend.net/16342135598915
(سلام و درود فراواااان به ریدرهای گلم!!!!! چخبرا؟ چیکار میکنید؟ زنده اید به شکر خدا؟ از نیکی میشنوم اذیتش میکنید هی پارت بعدی، پارت بعدی میکنید! ولش کنید این بچه رو.. گناه داره! میگفت غلط کرده آدمین پیج شده، البته بی جا کرده آدم خربزه میخوره پای لرزش هم میشینه.. والا! حالا بگذریم از اینا.. بچه ها پارت های بعد به قدری خفنن که.. که، خب که.. که خفنن دیگه!! چیز دیگه ای به ذهنم نمرسه:| دیگه اسپویل نمیکنم چیزی رو براتون ولی منتظر یه اتفاق خیلی خوب توی پارت های آخر فصل ۶ باشید! نمیخوام زیاد حرف بزنم که حجم پارت کم بشه.. آی پرپل یو گایز💜 بابای!)
از دید تهیونگ
پشتم هی میخارید و دستم نمیرسید که بخارونمش.
انقدر خاریده بودم تنم و که جاش قرمز شده بود.. معلوم نیست چی به جونم انداخته بود این دختره ی معیوب المغذ! یعنی من فقد بفهمم که....
جیم: میگم یونگی اون کنترل تلویزیون رو میدی؟
شوگا: ااااه، جیمین گشادیت میشه خودت برداری؟!
جیم: حالا به تو گفتم.. بهم بده دیگع!
شوگا: نمیبینی دارم گیتار تمرین میکنم؟ به من چه این همه آدم تو سالن نشسته..
نامجون: بچه ها وانی کجاست؟
کوک: چه میدونم! این پسره نیک که اینجاست.. دیگه بقیه اش مهم نیست.
ته: اههه، کوک؟
کوک: هاان؟
لباسمو درآوردم و گفتم:
+ این پشتم رو بخارون دستم نمیرسه، آفرین!
کوک: باشع!
نیک رو دیدم که با درآوردن لباس من چشماش رو عضلاتم خشک شد! این آدم ندیدهاس!؟
+ هووی بچه! به چی انقدر زل میزنی؟
سریع سرشو انداخت پایین و به انگلیسی گفت:
- هی.. هیچی!
جین: این وانیا از چی این پسره ی لاغر مردنی خوشش میاد؟
ته: هه، خوب هارو ول میکنه میچسبه به بدها! به خدا که زورم میگیره منو حتی آدم حساب نمیکنه...
هوپ: حالا بچه ها از کجا معلوم شاید یه چیزی داره!
جیم: منظورت چیه؟
نیک که با دهن باز به ما نگاه میکرد و قشنگ متوجه بود از حرفای کره ای ما هیچی نمیفهمه.. بهتر! یه خرمن کمتر...
هوپ کمی لباس گشاد نیک رو بالا کشید و گفت:
- لباستو در بیار!
نیک با شتاب از کناره هوپ بلند شد و گفت:
- نه..نه! واس..واسه ی چی؟
شوگا: اه، نکنه خجالت میکشی کوچولو؟ عیبی نداره همه پسریم که...
- نه.. م..من همینجوری راحتم!
نامجون چشماش رو کمی ریز کرد و گفت:
- تو خیلی مشکوک میزنی!
جیم: آره زودباش لباساتو در بیار.. منتظر چی هستی؟
-من، خ..خب من ......
.
.
.
.
.
.
.
.
https://harfeto.timefriend.net/16342135598915
۱۷.۶k
۰۶ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.