زندگی نابود شده
𝑝𝑎𝑟𝑡۲
زندگی نابود شده
....
آمبولانس اومد و یورا رو گذاشتن روی تختی که داخل اتاقک آمبولانس بود پسرا خیلی نگرانش بودن و یونگی از همه بدتر ...
یورا رو وارد ای سیو کردن به گفته ی دکتر ضربه ی شدیدی به مغزش وارد شده و گفته میشه که ضربه ی مغزی شده .
پسرا توی بیمارستان دلواپس یورا بودن
و از یه طرف هم یونگی رو دلداری میدادن
جین: هی یونگی آروم باش حالش خوب میشه
یونگی: هیونگاگه بلایی سرش بیاد من نمیتونم هیچوقت خودم رو ببخشم
جیهوپ: یورا خوب میشه بهت قل میدم
یونگی: اگه خوب نشد چی؟
تهیونگ: هی پسر چقدر بدبینی یکم خوشبین باش
یونگی: اگه شماها جای من بودین حال منو درک میکردین
پسرا دیگه حرفی نزدن ولی یونگی همینطور اشک از چشمامش سرازیر می شد
چند ساعتی گذشت و دکتر با سری به پایین از اتاق اومد بیرون
نامجون سریع رفت سمت دکتر
نامجون: حاله یورا چطوره؟
دکتر: .....فعلا نمیتونیم چیزی بگیم حال ایشون خیلی وخیمه
نامجون: احتمالش هست که زنده بمونه؟؟
دکتر: احتمالش خیلی کمه
نامجون: ......
دکتر: .....
نامجون اومد سمت پسرا
یونگی: چی شد نامجون ؟تورو خدا بگو حالش خوبه ؟
نامجون:....
یونگی: چرا حرفی نمیزنی ؟؟؟؟ نامجون با توهممم(داد)
جیهوپ: یونگی آروم باش
نامجون: دکتر گفت فعلا نمیتونن چیزی بگن
یونگی: یعنی چی؟؟؟؟ د آخه بگو دیگهههه(داد)
پرستار: آقا لطفا آروم باشین اینجا بیمارستانه وگرنه از اینجا بیرونتون میکنم
یونگی:.....
جیهوپ: من معذرت میخوام خانم، یونگی یکم اروم باش انقدر فکرای بد نکن اون حالش خوب میشه
یونگی: جیهوپ ممنونم که بهم امید میدی ولی یک درصد احتمال بده که بلایی سر یورا بیاد اونوقت زندگی من نابود میشه میفهمی منو اون همدیگرو دوست داریم
همین که یونگی این حرف رو زد دکتر از اتاق اومد بیرون و یونگی سریع رفت سمتش
یونگی: چی شده ؟ حالش خوبه؟ یورا ی من حالش چطوره؟ آقای دکتر لطفا بگین که خوبه ؟
دکتر:.......
دکتر حرفی نزد و به پسرا نگاه کرد
پسرا با نگاهش فهمیدن که چه اتفاقی افتاده و همشون سرشون رو پایین اوردن
یونگی: چرا همتون لال شدین؟ زبون ندارین؟ بگین چی شدههههه اینجا چخبرهههه؟؟
دکتر: لطفا آروم...
یونگی به حرف دکتر توجهی نکرد و رفت توی اتاق تا اینکه......
و...
ادامه دارد....
زندگی نابود شده
....
آمبولانس اومد و یورا رو گذاشتن روی تختی که داخل اتاقک آمبولانس بود پسرا خیلی نگرانش بودن و یونگی از همه بدتر ...
یورا رو وارد ای سیو کردن به گفته ی دکتر ضربه ی شدیدی به مغزش وارد شده و گفته میشه که ضربه ی مغزی شده .
پسرا توی بیمارستان دلواپس یورا بودن
و از یه طرف هم یونگی رو دلداری میدادن
جین: هی یونگی آروم باش حالش خوب میشه
یونگی: هیونگاگه بلایی سرش بیاد من نمیتونم هیچوقت خودم رو ببخشم
جیهوپ: یورا خوب میشه بهت قل میدم
یونگی: اگه خوب نشد چی؟
تهیونگ: هی پسر چقدر بدبینی یکم خوشبین باش
یونگی: اگه شماها جای من بودین حال منو درک میکردین
پسرا دیگه حرفی نزدن ولی یونگی همینطور اشک از چشمامش سرازیر می شد
چند ساعتی گذشت و دکتر با سری به پایین از اتاق اومد بیرون
نامجون سریع رفت سمت دکتر
نامجون: حاله یورا چطوره؟
دکتر: .....فعلا نمیتونیم چیزی بگیم حال ایشون خیلی وخیمه
نامجون: احتمالش هست که زنده بمونه؟؟
دکتر: احتمالش خیلی کمه
نامجون: ......
دکتر: .....
نامجون اومد سمت پسرا
یونگی: چی شد نامجون ؟تورو خدا بگو حالش خوبه ؟
نامجون:....
یونگی: چرا حرفی نمیزنی ؟؟؟؟ نامجون با توهممم(داد)
جیهوپ: یونگی آروم باش
نامجون: دکتر گفت فعلا نمیتونن چیزی بگن
یونگی: یعنی چی؟؟؟؟ د آخه بگو دیگهههه(داد)
پرستار: آقا لطفا آروم باشین اینجا بیمارستانه وگرنه از اینجا بیرونتون میکنم
یونگی:.....
جیهوپ: من معذرت میخوام خانم، یونگی یکم اروم باش انقدر فکرای بد نکن اون حالش خوب میشه
یونگی: جیهوپ ممنونم که بهم امید میدی ولی یک درصد احتمال بده که بلایی سر یورا بیاد اونوقت زندگی من نابود میشه میفهمی منو اون همدیگرو دوست داریم
همین که یونگی این حرف رو زد دکتر از اتاق اومد بیرون و یونگی سریع رفت سمتش
یونگی: چی شده ؟ حالش خوبه؟ یورا ی من حالش چطوره؟ آقای دکتر لطفا بگین که خوبه ؟
دکتر:.......
دکتر حرفی نزد و به پسرا نگاه کرد
پسرا با نگاهش فهمیدن که چه اتفاقی افتاده و همشون سرشون رو پایین اوردن
یونگی: چرا همتون لال شدین؟ زبون ندارین؟ بگین چی شدههههه اینجا چخبرهههه؟؟
دکتر: لطفا آروم...
یونگی به حرف دکتر توجهی نکرد و رفت توی اتاق تا اینکه......
و...
ادامه دارد....
- ۵.۸k
- ۱۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط