پارت273
#پارت273
چند روز بعد ...
فرشید کوله پشتی ب دست در اتاق را باز کرد وبیرون رفت!
خم شد که پاچه ی شلوارش را مرتب کند که دست های کوچک شهان رادید که چهار دست و پا به سمتش می آمد!
خندید و چند قدم ب سمتش رفت و بلندش کرد .
_سلام عمویی ، شما بلد نیستی راه بری؟
فاطمه دوان دوان آمد و شرمنده گفت:
_وای تروخدا آقا فرشید شرمنده این بچه ی ما آسایش نزاشته واسه شما!
فرشید خندید و لپ شهان را کشید!
_این حرفا چیه ! راحت باشید منو شهان باهم دوستیم مگه نه عمو؟
جیغ کشید و بلند خندید!
فرشید بچه را به دست فاطمه که یکی دو روزی برای مراقبت از روزبه به خانه اشان آمدت بود سپرد .
وارد هال شد و کنار روزبه که روی کاناپه دراز کشیده بود نشست !
_حالت خوبه؟
روزبه اخم کرده بود !
_اره خوبم !
فرشید دستش را به پیشانی روزبه کشید و گفت:
_پس این اخما چی میگه؟
روزبه سرش را عقب کشید و بی حوصله گفت:
_نکن فرشید!
فرشید دور و برش را نگاهی انداخت و گفت:
_چیه ؟ قهرید باهم انقد گرفته ای؟
روزبه پوفی کشید .
_نه نیستیم! تو مگه تمرین نداری پاشو برو دیگ!
فرشید چشم هایش را ریز کرد و از جا بلند شد .
_باشه ، فقط یادت نره امروز باید بری کلینیک !
روزبه سرش را تکان داد !
_هوم میدونم ، سلام برسون ب بچه ها!
...
چند روز بعد ...
فرشید کوله پشتی ب دست در اتاق را باز کرد وبیرون رفت!
خم شد که پاچه ی شلوارش را مرتب کند که دست های کوچک شهان رادید که چهار دست و پا به سمتش می آمد!
خندید و چند قدم ب سمتش رفت و بلندش کرد .
_سلام عمویی ، شما بلد نیستی راه بری؟
فاطمه دوان دوان آمد و شرمنده گفت:
_وای تروخدا آقا فرشید شرمنده این بچه ی ما آسایش نزاشته واسه شما!
فرشید خندید و لپ شهان را کشید!
_این حرفا چیه ! راحت باشید منو شهان باهم دوستیم مگه نه عمو؟
جیغ کشید و بلند خندید!
فرشید بچه را به دست فاطمه که یکی دو روزی برای مراقبت از روزبه به خانه اشان آمدت بود سپرد .
وارد هال شد و کنار روزبه که روی کاناپه دراز کشیده بود نشست !
_حالت خوبه؟
روزبه اخم کرده بود !
_اره خوبم !
فرشید دستش را به پیشانی روزبه کشید و گفت:
_پس این اخما چی میگه؟
روزبه سرش را عقب کشید و بی حوصله گفت:
_نکن فرشید!
فرشید دور و برش را نگاهی انداخت و گفت:
_چیه ؟ قهرید باهم انقد گرفته ای؟
روزبه پوفی کشید .
_نه نیستیم! تو مگه تمرین نداری پاشو برو دیگ!
فرشید چشم هایش را ریز کرد و از جا بلند شد .
_باشه ، فقط یادت نره امروز باید بری کلینیک !
روزبه سرش را تکان داد !
_هوم میدونم ، سلام برسون ب بچه ها!
...
۲.۶k
۱۸ مهر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.