رماندیدار دوباره

رمان"دیدار دوباره"
پارت ۵

من همینجوری بهش خیره بودم که یهویی گلوشون صاف کردو من به خودم اومدم سریع گفتم
ا.ت= سلام به هتل خوش اومدین من لوازمی که لازم داشتین و خدمتتون آوردم.

و اون مرد فقط سر تکون داد و جوابمو نداد و وسایل و ازم گرفت و رفت داخل اتاق درم بست از تعجب شاخ درآورم چرا اینجوری کرد یکم ادب و شعور نداشت عوضی من بهش سلام کردم احترام گذاشتم اون اینجوری برخورد کرد وای حرصم گرفته بود دوست داشتم تک تک موهاشو بکنم ولی دیگه رفتم .
آخری کارا بود چیزی نمونده بود من از مدیر اجازه گرفتم چون امروز خیلی خسته شدم رفتم خونه تا استراحت کنم و وقتی اومدم سریع یه نودلی واسه خودم درست کردم و خوردم و بعدش از خستگی زیاد بیهوش شدم
دیدگاه ها (۰)

رمان"دیدار دوباره" پارت ۶ فردا وقتی گوشیم زنگ خورد سریع بیدا...

رمان " دیدار دوباره" پارت ۷بلاخره امروزم تموم شد . وسایلم و ...

رمان "دیدار دوباره "پارت۴عصر بود که بارون آروم آروم شروع شد ...

هایی با اینکه دیر اومدم ولی اومدم 🙂امشب سه پارت میزارم حمایت...

پست اولمه حمایت کنید ❤️

نام فیک:عشق مخفیPart:1 ویو ات*مادرم زنگ در رو زدیکی در رو با...

نام فیک: عشق مخفیPart: 37ویو ات*رفتم توی اتاقمو درو بستمو پش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط