رمان "دیدار دوباره "
رمان "دیدار دوباره "
پارت۴
عصر بود که بارون آروم آروم شروع شد من داشتم برای مهمون هتلمون عصرونه می بردم که دیدم مردی داخل هتل اومد با بارونی قهوه ای و شلوار مشکی و سر ک صورت اون مرد هم خیس بود معلوم بود خیلی زیر بارون مونده ولی واقعا جذاب بود موهایی که حالت فر کم داشتن خیلی خوشگل بودن چند دقیقه بود که همینجوری به اون مرد خیره شده بودم وقتی به خودم اومدم که جای خالیشو دیدم
توی دلم گفتم= وای ا.ت چرا هول بازی درمیاری انقدر به مرده خیره شدم ه نفهمیدم کی رفت.
بعد از اینکه عصرونه رو برای مهمون ها بردم سوهی بهم گفت که باید برای اتاق ۷۴ هم حوله و لوازم بهداشتی ببرم منم وسایل رو آماده کردم و رفتم در اتاق رو زدم که در باز شد و قامت مردی قد بلند جلوم نمیان شد ، با گیجی داشتم مزد رو نگاه میکردم همون بود همون مردی که من صبح جذبش شده بودم ولی الان عرق داشت موهاشو مرتب کرده بود و یه ست ورزشی به تن داشت
پارت۴
عصر بود که بارون آروم آروم شروع شد من داشتم برای مهمون هتلمون عصرونه می بردم که دیدم مردی داخل هتل اومد با بارونی قهوه ای و شلوار مشکی و سر ک صورت اون مرد هم خیس بود معلوم بود خیلی زیر بارون مونده ولی واقعا جذاب بود موهایی که حالت فر کم داشتن خیلی خوشگل بودن چند دقیقه بود که همینجوری به اون مرد خیره شده بودم وقتی به خودم اومدم که جای خالیشو دیدم
توی دلم گفتم= وای ا.ت چرا هول بازی درمیاری انقدر به مرده خیره شدم ه نفهمیدم کی رفت.
بعد از اینکه عصرونه رو برای مهمون ها بردم سوهی بهم گفت که باید برای اتاق ۷۴ هم حوله و لوازم بهداشتی ببرم منم وسایل رو آماده کردم و رفتم در اتاق رو زدم که در باز شد و قامت مردی قد بلند جلوم نمیان شد ، با گیجی داشتم مزد رو نگاه میکردم همون بود همون مردی که من صبح جذبش شده بودم ولی الان عرق داشت موهاشو مرتب کرده بود و یه ست ورزشی به تن داشت
۱.۹k
۰۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.