رمان"دیدار دوباره"
رمان"دیدار دوباره"
پارت ۶
فردا وقتی گوشیم زنگ خورد سریع بیدار شدم دیدم ساعت ۶ صبح اول شروع کردم به صبحانه خوردن بعدشم آماده شدم سمت هتل رفتم .
وقتی به هتل رسیدیم اول لباسامو عوض کردم و به سمت آشپزخانه رفتم که چند نفر جمع بودن و داشتن درمورد اینکه چطور باید غذای اتاق ۵۴ سرو بشه صحبت میکردم از سوهی پرسیدم
ا.ت= مگه کیان که توی اتاق ۵۴ هستن و آنقدر حساسند باید حواسمون به همه چی باشه
سوهی= یادت نیست همون مهمونهای که از آمریکا اومدن و کله گندن دیگه
بعد منم اهانی گفتم و تمام بعد به هرکس یه وظیفه دادن منم وظیفه داشتم که استکان هارو بزارم و براشون چایی بریزم منم گفتم باشه
بعد شروع کردم به آماده کردن لوازم .
* بچها خواستم یچیزی بگم و برم این رمان و از اولش بخونین متوجه میشن که ما الان توی فلش بک هستیم حتی من قسط دارم چند پارت دیگه هن فلش بک باشه بعد برگردیم به حال رومانو هن گذاشتم لذت ببرید*
پارت ۶
فردا وقتی گوشیم زنگ خورد سریع بیدار شدم دیدم ساعت ۶ صبح اول شروع کردم به صبحانه خوردن بعدشم آماده شدم سمت هتل رفتم .
وقتی به هتل رسیدیم اول لباسامو عوض کردم و به سمت آشپزخانه رفتم که چند نفر جمع بودن و داشتن درمورد اینکه چطور باید غذای اتاق ۵۴ سرو بشه صحبت میکردم از سوهی پرسیدم
ا.ت= مگه کیان که توی اتاق ۵۴ هستن و آنقدر حساسند باید حواسمون به همه چی باشه
سوهی= یادت نیست همون مهمونهای که از آمریکا اومدن و کله گندن دیگه
بعد منم اهانی گفتم و تمام بعد به هرکس یه وظیفه دادن منم وظیفه داشتم که استکان هارو بزارم و براشون چایی بریزم منم گفتم باشه
بعد شروع کردم به آماده کردن لوازم .
* بچها خواستم یچیزی بگم و برم این رمان و از اولش بخونین متوجه میشن که ما الان توی فلش بک هستیم حتی من قسط دارم چند پارت دیگه هن فلش بک باشه بعد برگردیم به حال رومانو هن گذاشتم لذت ببرید*
۲.۱k
۰۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.