مینویسم برای دل خودم تا شاید آرام گیرد
مینویسم برای دل خودم تا شاید آرام گیرد
به تجریش رسیدم و حامد اومد دنبالم به خونه حامدشون رفتیم البته بیشتر شبیه قصر بود یه لحظه اونجا رو با خونه 50 متری که زیر زمین بود مقایسه کرد اون کجا اینجا کجا
_رویا
_جانم
_حواست کجاس کلی صدات کردم
_ببخشید پارتی خونه خودتونه
_پارتی که نمیشه اسمشو گذاشت یه دورهمی 10 15 نفرس
_اها
استرس وجودمو فرا گرفت چ غلطی کردم اومدم اگ دروغ گفته باشه اگ خونه خالی باشه چی واااای تازه مخم به کار افتاده بود توی دلم صلوات میفرستادم که چیزیم نشه
وارد خونه شدم ی خونه دوبلکس آیینه کاری شده و به هر جاش نگاه میکردم یا مبل بود یا عتیقه یا در
مات و مبهوت خیره ب خونه شده بودم
_رویا برو تو اتاق لباستو عوض کن
لباسامو عوض کردم و رژلبمو پررنگ تر کردم
از اتاق اومدم بیرون اینقد در قهوهای بود ک حتی دیگ یادم نمیومد کدوم در ورودی بود
_خب عشقم بریم بالا بچه ها بالان
دستشو گرفتم و به طبقه بالا رفتیم
و یهو صدای دست و جیغ هورا پیچید
من مات و مبهوت ماندم ینی تولد حامد بود گیج و منگ بودم #سرگذشت #رمان #داستان
به تجریش رسیدم و حامد اومد دنبالم به خونه حامدشون رفتیم البته بیشتر شبیه قصر بود یه لحظه اونجا رو با خونه 50 متری که زیر زمین بود مقایسه کرد اون کجا اینجا کجا
_رویا
_جانم
_حواست کجاس کلی صدات کردم
_ببخشید پارتی خونه خودتونه
_پارتی که نمیشه اسمشو گذاشت یه دورهمی 10 15 نفرس
_اها
استرس وجودمو فرا گرفت چ غلطی کردم اومدم اگ دروغ گفته باشه اگ خونه خالی باشه چی واااای تازه مخم به کار افتاده بود توی دلم صلوات میفرستادم که چیزیم نشه
وارد خونه شدم ی خونه دوبلکس آیینه کاری شده و به هر جاش نگاه میکردم یا مبل بود یا عتیقه یا در
مات و مبهوت خیره ب خونه شده بودم
_رویا برو تو اتاق لباستو عوض کن
لباسامو عوض کردم و رژلبمو پررنگ تر کردم
از اتاق اومدم بیرون اینقد در قهوهای بود ک حتی دیگ یادم نمیومد کدوم در ورودی بود
_خب عشقم بریم بالا بچه ها بالان
دستشو گرفتم و به طبقه بالا رفتیم
و یهو صدای دست و جیغ هورا پیچید
من مات و مبهوت ماندم ینی تولد حامد بود گیج و منگ بودم #سرگذشت #رمان #داستان
- ۳۷.۳k
- ۱۲ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط