عشقجنایت

#عشق_جنایت 🔪
پارت29

جینو:لیا رو صدا کن بریم

یِنا:اوکی

یِنا:دویدم رفتم تو اتاق لیا که دیدم جیمین پیشش خوابیده با داد صداشون کردم....

یِنا:لیاااااا(داد)

لیا:ها؟چی شده؟اسرائیل حمله کرده؟

یِنا:میا......میا گمشده(استرس)

لیا:واقعا؟

یِنا:آره بیا بریم دفتر

لیا:سریع بلند شدم لباس پوشیدم رفتیم دفتر....

لیا:جینو تو آدرس بابای میا رو پیدا کن....
یِنا تو آدرس خونه یونجین و پیدا کن....

یِنا/جینو:اوک

یِنا:هر کی رفت دفتر خودش و شروع کرد به کار که همه دو ساعت بعد رفتیم دفتره لیا......
بعد اینکه لیا دید به گروه های مشخص تقسیم شدیم و رفتیم به آدرس هایی که پیدا کرده بودیم.....
من و شوگا و جینو اولین گروه......

لیا و کوک و جیمین و تهیونگ دومین گروه....

گروه اول که ما بودیم رفتیم و رفتیم سمت خونه بابای میا که من و شوگا و جینو صدا هایی از زیر زمین شنیدیم و به طرف زیر زمین رفتیم.....
من و شوگا و جینو رفتیم زیر زمین که دیدیم میا اونجا زخمی و خونی نشسته و بی جونه که شوگا رفت بغلش کرد که دیدم پدر میا اصلحه به دست میخواد به سمت شوگا و میا شلیک کنه که می‌خواست ماشرو بکشه که جینو رفت جلوی تیر و تیر به جینو خورد و همون لحظه کوک و یقیه اومدن تا کوک دید جینو خونی روی زمین افتاده رفت بغلش کرد و بردتش بیمارستان.......

کوک:از یونجین پرسیدیم میا کجاست و گفت من بعد از قرارمون دیگه ندیدمش....
بعد این حرفش سریع خودمون و رسوندیم‌ خونه پدر میا ‌که سمت زیر زمین صدای شلیک اومد و ‌‌که سریع دویدیم زیر زمین که دیدم....

کوک:جینو.....جینو بیدار شو(بغض و استرس)

سریع بغلش کردم و بردمش بیمارستان.....
فرستادنش اتاق عمل....

(بعد چند ساعت)

کوک:(گریه های آروم)

‌دکتر:‌اممممم

کوک:(بلند شود)چی شده آقای دکتر(چشای قرمز و بغض)

دکتر:آقای کیم خانم جئون عمل موفق آمیز بوده ولی باید یه روز اینجا بستری شه که درد زخم گولشون از بین بره راستی خانم جئون خیلی شانس آورده که ‌گلوله به قلبشون نخورده(لبخند)

کوک:خدارو شکر باشه....

(بعد چندین ساعت که دیگه شب شده بود کوک پیش جینو تو بخش موند و بقیه رفتن خونه)

ویو خونه:

یِنا:امروز چه روز شخمی بود(کلافه)

لیا:اوفففف من برم بخوابم فردا صبح باید بریم قرار داد اصلحه با خانم کانگ ببندیم و جیمینی من و میرسونه....

میا:منم میخوام برم پیش جینو(بی جون)

شوگا:تو نخیر بیشین سر جات هالا حالت خوبه بری اونجا

میا:گفتم میخوام برم برای من گوز گوز نکنا(جدی)

شوگا:هالا بزار ببینم چی میشه(خنده‌)

(و همه رفتن خوابیدن)

ویو صبح:

یِنا:صبح ساعت 11 که بیدار شدم لباس خوب پوشیدم و رفتم پایین کسی نبود حتی تهیونگ که همون لحظه تهیونگ زنگ زد....

یِنا:بله عشقم؟

تهیونگ:عشقم نظرته امروز ناهار بریم بیرون؟

یِنا:خوب خونه چشه مگه؟

تهیونگ:راستش همه امروز ناهار بیرونن من و تو هم بریم بیرون....

یِنا:فکر خوبیه پس من نزدیکای 12 آماده میشم بیا دنبالم

تهیونگ:باشه بانو

یِنا:خدافظ پرنسس علی

تهیونگ:(😐)

یِنا:(😂)

خدافظی کردم و رفتم آماده شدم که بعد دو دقیقه زنگ در خورد....

یِنا:اومد چه زود؟

در رو باز کردم که دیدم......

ادامه دارد:-)
دیدگاه ها (۰)

#عشق_جنایت 🔪پارت30در رو باز کردم که دیدم......سو اه:سلام بیب...

#عشق_جنایت 🔪پارت31‌لیا:چه شوخی جالبی😐‌جینو:یا خداجینو:یِنا س...

#عشق_جنایت 🔪پارت28جیمین:بعله با گلی که کاشتینلیا:هیششش چیزی ...

#عشق _ جنایت 🔪پارت27میا: رفتیم پایین  تا صبحانه بخوریم ینا :...

#عشق_جنایت 🔪پارت47شوگا : wow چه خانم زیبایی( روبه میا) تهیون...

#عشق_جنایت 🔪پارت49جینو/یِنا:امشب ترجیح میدیم پیش هم بخوابیم(...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط