دلم میخواست مرد و مردانه برم خواستگاریش ...
دلم میخواست مرد و مردانه برم خواستگاریش ...
برم بگم آقا , من عاشقِ دخترتون شدم ...
برم بگم من میتونم خوشبختش کنم ...
برم و یه عمر باهاش زندگی کنم ...
یه عمر شبا بخوابونمش تو بغلم ,
صبحام با بوس از بغلش بیدار شم ...
ولی ...
خاله بازی که نبود ...
صحبت یه عمر زندگی بود ...
کارگر بودم ...
هر کاری میکردم دخل و خرجم باهم جور در نمیومد ...
مگه الکیه خرجِ عروسی رو دادن …?
مگه با یه سال دو سال کار کردن میشد
رفت سر خونه زندگی ...
هر چی زور زدیم نشد ...
دیگه تصمیممو گرفتم ...
خودمو کشیدم کنار از این داستان ...
نشستم یه گوشه و منتظر شدم ...
منتظر شدم تا یه مرد واقعی بیاد
و خوشبختش کنه ...
یکی که از من جلوتره ...
یکی که جیباش مثل من خالی نباشه ...
یکی که وقتی تو خواستگاری
ازش پرسیدن شغلت چیه ,
سرخ و سفید نشه و سرشُ نندازه پایین
و نگه :کارگرم ...
سینه سپر کنه و بگه شغلشو ...
با اعتماد به نفسِ کامل بگه
من خوشبخت میکنم دخترتونو ...
من میخواستم ...
تلاشمم کردم ...
خودتم شاهدی ...
ولی نشد ...
#احمد_سلیمی
۹۷/۰۵/۲۶
برم بگم آقا , من عاشقِ دخترتون شدم ...
برم بگم من میتونم خوشبختش کنم ...
برم و یه عمر باهاش زندگی کنم ...
یه عمر شبا بخوابونمش تو بغلم ,
صبحام با بوس از بغلش بیدار شم ...
ولی ...
خاله بازی که نبود ...
صحبت یه عمر زندگی بود ...
کارگر بودم ...
هر کاری میکردم دخل و خرجم باهم جور در نمیومد ...
مگه الکیه خرجِ عروسی رو دادن …?
مگه با یه سال دو سال کار کردن میشد
رفت سر خونه زندگی ...
هر چی زور زدیم نشد ...
دیگه تصمیممو گرفتم ...
خودمو کشیدم کنار از این داستان ...
نشستم یه گوشه و منتظر شدم ...
منتظر شدم تا یه مرد واقعی بیاد
و خوشبختش کنه ...
یکی که از من جلوتره ...
یکی که جیباش مثل من خالی نباشه ...
یکی که وقتی تو خواستگاری
ازش پرسیدن شغلت چیه ,
سرخ و سفید نشه و سرشُ نندازه پایین
و نگه :کارگرم ...
سینه سپر کنه و بگه شغلشو ...
با اعتماد به نفسِ کامل بگه
من خوشبخت میکنم دخترتونو ...
من میخواستم ...
تلاشمم کردم ...
خودتم شاهدی ...
ولی نشد ...
#احمد_سلیمی
۹۷/۰۵/۲۶
۲.۹k
۲۷ مرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.