نمیتونم فراموشت کنم p10
نمیتونم فراموشت کنم p10
*صبح*
*دایون ویو*
با سردرد از خواب بیدار شدم نمیدونستم کجام
سرم داشت منفجر میشد
یکم که تکون خوردم متوجه شدم یکی دیگه هم
بغلمه نگاه کردم دیدم لدورا هس
اروم از رو تخت پاشدم برم که قرص بخورم
تازه فهمیده بودم که تو خونه خودمم
وقتی رفتم تو حال چشمم خورد
به سوهی که رو مبل ولو شده رفتم بیدارش کردم
که حداقل بره تو اتاق بخوابه
دایون:سوهی..سوهیی سوهییییی...سوهی پاشو
سوهی:...
دایون:سوهییی میگم پاشو
سوهی:هووووم....
دایون:سوهییییییییییی(داد)
یهو مثل جن زده ها پاشد
داشتم قیافشو نگاه میکردم خیلی خنده دار شده بود
دیگه نتونستم جلو خندمو بگیرم که
پخش زمین شدم
که دیدم لدورا داره همینطوری بهم فحش میده
و میاد سمتم
منم سریع خودمو جمع و جور کردم و پاشدم وایسادم
لدورا هم سرش درد میکرد و جفتمون
از دیشب چیزی یادمون نمیومد جز اینکه وارد بار شدیم
رفتم دوتا قرص سردرد واسه خودمو لدورا اوردم
و خوردیم سوهی هم داشت دیشبو واسمون تعریف میکرد
سوهی:..بعد دیدم که یه مرد هیکلی اومد
و دایون بلند کرد و داشت میبرد سمت بالا
دایون:وادفاخخخ،بعد تو نمیخاستی چیزی بگی
میخواسته منو ببره بک...
لدورا:یااااا خفه شو بزار ببینیم چیشده دیشب
احتمالا اتفاقی هم نیافتاده که
سوهی:خب بعدش که داشت تورو میبرد بالا
یهو ینفر اومد انداختش زمین بعدش دوستاشم اومدن
بعد اون تورو انداخت بغله یکیشون شروع کرد
مرده رو زدن توعم که بیهوش شدی
لدورا هم داشت بخاطر
دوست پسر قبلیش گریه میکرد...
لدورا:(جر خوردن از خنده)
دایون:اهاااا..شت خب اونا که اومدن
منو از دست اون یارو نجات دادن نفهمیدی کی بودن؟
سوهی:ااااام..خب چیزه...اونا همون گروه مورده علاقت بودن،چندتاشونم تورو میشناختن
دایون:*جیغغغغغ
لدورا و سوهی:چتههه
دایون:وادفاخ پاشین بریم پایین من باید از جیهوپ تشکر کنم
لدورا:ها؟چته واسه چی حالا بریم پایین
بعدشم تو از کجا میدونی جیهوپ بوده توکه...
*گوشی دایون زنگ میخوره
........
خببب بعد مدت ها اومدم
اصلا حمایت نمیکنین چرااا
با همکاری@tired.army
*صبح*
*دایون ویو*
با سردرد از خواب بیدار شدم نمیدونستم کجام
سرم داشت منفجر میشد
یکم که تکون خوردم متوجه شدم یکی دیگه هم
بغلمه نگاه کردم دیدم لدورا هس
اروم از رو تخت پاشدم برم که قرص بخورم
تازه فهمیده بودم که تو خونه خودمم
وقتی رفتم تو حال چشمم خورد
به سوهی که رو مبل ولو شده رفتم بیدارش کردم
که حداقل بره تو اتاق بخوابه
دایون:سوهی..سوهیی سوهییییی...سوهی پاشو
سوهی:...
دایون:سوهییی میگم پاشو
سوهی:هووووم....
دایون:سوهییییییییییی(داد)
یهو مثل جن زده ها پاشد
داشتم قیافشو نگاه میکردم خیلی خنده دار شده بود
دیگه نتونستم جلو خندمو بگیرم که
پخش زمین شدم
که دیدم لدورا داره همینطوری بهم فحش میده
و میاد سمتم
منم سریع خودمو جمع و جور کردم و پاشدم وایسادم
لدورا هم سرش درد میکرد و جفتمون
از دیشب چیزی یادمون نمیومد جز اینکه وارد بار شدیم
رفتم دوتا قرص سردرد واسه خودمو لدورا اوردم
و خوردیم سوهی هم داشت دیشبو واسمون تعریف میکرد
سوهی:..بعد دیدم که یه مرد هیکلی اومد
و دایون بلند کرد و داشت میبرد سمت بالا
دایون:وادفاخخخ،بعد تو نمیخاستی چیزی بگی
میخواسته منو ببره بک...
لدورا:یااااا خفه شو بزار ببینیم چیشده دیشب
احتمالا اتفاقی هم نیافتاده که
سوهی:خب بعدش که داشت تورو میبرد بالا
یهو ینفر اومد انداختش زمین بعدش دوستاشم اومدن
بعد اون تورو انداخت بغله یکیشون شروع کرد
مرده رو زدن توعم که بیهوش شدی
لدورا هم داشت بخاطر
دوست پسر قبلیش گریه میکرد...
لدورا:(جر خوردن از خنده)
دایون:اهاااا..شت خب اونا که اومدن
منو از دست اون یارو نجات دادن نفهمیدی کی بودن؟
سوهی:ااااام..خب چیزه...اونا همون گروه مورده علاقت بودن،چندتاشونم تورو میشناختن
دایون:*جیغغغغغ
لدورا و سوهی:چتههه
دایون:وادفاخ پاشین بریم پایین من باید از جیهوپ تشکر کنم
لدورا:ها؟چته واسه چی حالا بریم پایین
بعدشم تو از کجا میدونی جیهوپ بوده توکه...
*گوشی دایون زنگ میخوره
........
خببب بعد مدت ها اومدم
اصلا حمایت نمیکنین چرااا
با همکاری@tired.army
۲.۱k
۱۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.