♡love in hate♡
♡love in hate♡
p6
علامت ها
ا/ت+ کوک_ یونا= مامان کوک#
لینا€ چان× تهیونگ÷ جیون¥
دنبال صدا رفتم دیدم یه دختر کوچولو نشسته کنار دیوار پاهاشو بغل کرده و گریه میکنه نشستم پیشش
_خانوم کوچولو چرا گریه میکنی
سرشو بلند کرد و نگام کرد چقد خشکل بود..یاد یکی مینداختم...اگه بچم زنده بود الان همسن همین کوچولو بود
(لحن بچگانه رو خودتون زحمتشو بگشین)
¥شما..دیگ..هق..کی هستین(گریه)
_من یه اقای بیکارم گریه نکن
¥نمیخوام..(گریه)
اشکاشو پاک کردم..
_چرا گریه میکنی
¥دلم برای بابام تنگ شده(بغض)
_چرا؟مگه پیشت نیست؟
¥نه..مامانم بهم نمیگه کجاست همش میگه شبا میاد میبینتم(بغض)
_دیگه گریه نکنیا..اسمت چیه
¥جیون
چقد اسمشو دوست داشتم نکنه بچه ی...امکان نداره با صداش از فکر در اومدم
¥عمو...عمو با شمام
_بله جونم
¥خونمونو گم کردم
_چرا نصفه شب تنها اومدی بیرون تو خیلی کوچولویی
¥یااا من ۳سالمه
_بیا بریم خونتونو پیدا کنیم😂
¥باشه
دست کوچولوشو گرفتم و حرکت کردیم همینجوری میرفتیم که چشمش به بستنی فروشی افتاد برق خواصی تو چشاش بود رفتم سمت بستنی فروشی
_ببینم جیون کوچولو چه طعمی دوس داری
¥واقنیی😃
_اره بگو تا برات بگیرم(لبخند)
¥کاکائویی
بستنیو گرفتم واسش دادم دستش
_بفرمایین اینم پول
@ممنون دخترتونه؟
_آمم...چرا میپرسین؟
@اخه دقیقا مثل خودتونه😅
_اها..واقعا؟
¥عمو من ازینا میخوام
بهش نگاه کردم با دستای کوچولوش به یه عروسک اشاره میکرد به صاحبش نگا کردم
@اشکال نداره برای خودت خانم کوچولو
¥ممنوننن
_پول اینم حساب کنین
@باورم نمیشه دخترتون نیست اخه باهم مو نمیزنین
بعد از حساب کردن پول دستشو گرفتم و رفتم سمت پارک بستنیشو کامل خورده بود..نشستم جلوش با استینم دهنشو تمیز کردم
¥ممنون ابا
@ابا؟
¥ببخشید عمو..اخه مثل پدرم میمونین
@کیوت(خنده دختر کش🤩خب هول بودن بسه بریم ادامه)
¥عهه مامانمممم
_کو
¥اونجا
نگا کردم دیدم یکی زیر بارون گریه میکنه و اسم جیونو داد میزنه جیون دوید سمتش و بغلش کرد...اگه ا/ت منم بود الان یه خانواده داشتم ا/ت رو از دست دادم نه همسر خوبی بودم..نه پدر خوبی(گریه شدید)
از اونجا دور شدم و برگشتم خونه به هیچکس محل نزاشتم و رفتم تو اتاقم درم قفل کردم که دیدم لینا روی تختمه
_اینجا چیکار میکنی
€اومدم پیش عشقم بخوابم
_کاره تو بود نه؟که مارو از هم جدا کنی بعدم به مادرم بگی
€خب اره
_چرا..چرا اینکارو کردی(بغض)
€چون دوست داشتم چانم ا/ت رو دوست داشت
_اگه دوسم داشتی اینکارو نمیکردی
درو باز کردم و رفتم سمت اتاق یونا درو باز کردم که دیدم روی تخته با دیدنش رفتم و محکم بغلش کردم...
=چیشده؟
_یه دختر کوچولو رو دیدم.......
بعد توضیحات"
=اخیی نونات بمیره واست🥲
_نونا میخوام خودمو بکشم...
....... ادامه دارد.....
p6
علامت ها
ا/ت+ کوک_ یونا= مامان کوک#
لینا€ چان× تهیونگ÷ جیون¥
دنبال صدا رفتم دیدم یه دختر کوچولو نشسته کنار دیوار پاهاشو بغل کرده و گریه میکنه نشستم پیشش
_خانوم کوچولو چرا گریه میکنی
سرشو بلند کرد و نگام کرد چقد خشکل بود..یاد یکی مینداختم...اگه بچم زنده بود الان همسن همین کوچولو بود
(لحن بچگانه رو خودتون زحمتشو بگشین)
¥شما..دیگ..هق..کی هستین(گریه)
_من یه اقای بیکارم گریه نکن
¥نمیخوام..(گریه)
اشکاشو پاک کردم..
_چرا گریه میکنی
¥دلم برای بابام تنگ شده(بغض)
_چرا؟مگه پیشت نیست؟
¥نه..مامانم بهم نمیگه کجاست همش میگه شبا میاد میبینتم(بغض)
_دیگه گریه نکنیا..اسمت چیه
¥جیون
چقد اسمشو دوست داشتم نکنه بچه ی...امکان نداره با صداش از فکر در اومدم
¥عمو...عمو با شمام
_بله جونم
¥خونمونو گم کردم
_چرا نصفه شب تنها اومدی بیرون تو خیلی کوچولویی
¥یااا من ۳سالمه
_بیا بریم خونتونو پیدا کنیم😂
¥باشه
دست کوچولوشو گرفتم و حرکت کردیم همینجوری میرفتیم که چشمش به بستنی فروشی افتاد برق خواصی تو چشاش بود رفتم سمت بستنی فروشی
_ببینم جیون کوچولو چه طعمی دوس داری
¥واقنیی😃
_اره بگو تا برات بگیرم(لبخند)
¥کاکائویی
بستنیو گرفتم واسش دادم دستش
_بفرمایین اینم پول
@ممنون دخترتونه؟
_آمم...چرا میپرسین؟
@اخه دقیقا مثل خودتونه😅
_اها..واقعا؟
¥عمو من ازینا میخوام
بهش نگاه کردم با دستای کوچولوش به یه عروسک اشاره میکرد به صاحبش نگا کردم
@اشکال نداره برای خودت خانم کوچولو
¥ممنوننن
_پول اینم حساب کنین
@باورم نمیشه دخترتون نیست اخه باهم مو نمیزنین
بعد از حساب کردن پول دستشو گرفتم و رفتم سمت پارک بستنیشو کامل خورده بود..نشستم جلوش با استینم دهنشو تمیز کردم
¥ممنون ابا
@ابا؟
¥ببخشید عمو..اخه مثل پدرم میمونین
@کیوت(خنده دختر کش🤩خب هول بودن بسه بریم ادامه)
¥عهه مامانمممم
_کو
¥اونجا
نگا کردم دیدم یکی زیر بارون گریه میکنه و اسم جیونو داد میزنه جیون دوید سمتش و بغلش کرد...اگه ا/ت منم بود الان یه خانواده داشتم ا/ت رو از دست دادم نه همسر خوبی بودم..نه پدر خوبی(گریه شدید)
از اونجا دور شدم و برگشتم خونه به هیچکس محل نزاشتم و رفتم تو اتاقم درم قفل کردم که دیدم لینا روی تختمه
_اینجا چیکار میکنی
€اومدم پیش عشقم بخوابم
_کاره تو بود نه؟که مارو از هم جدا کنی بعدم به مادرم بگی
€خب اره
_چرا..چرا اینکارو کردی(بغض)
€چون دوست داشتم چانم ا/ت رو دوست داشت
_اگه دوسم داشتی اینکارو نمیکردی
درو باز کردم و رفتم سمت اتاق یونا درو باز کردم که دیدم روی تخته با دیدنش رفتم و محکم بغلش کردم...
=چیشده؟
_یه دختر کوچولو رو دیدم.......
بعد توضیحات"
=اخیی نونات بمیره واست🥲
_نونا میخوام خودمو بکشم...
....... ادامه دارد.....
۷.۷k
۳۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.