love in hate
♡love in hate♡
p7
علامت ها
ا/ت+ کوک_ یونا= مامان کوک#
لینا€ چان× تهیونگ÷ جیون¥
ویو کوک
_نونا من میخوام خودمو بکشم
=خفه میزنم تو دهنتا...راستی بابا قرار داد شرکت بسته فردا باید بریم کارا رو انجام بدیم
_من چی میگم تو چی میگی
=بی ادب ..ادبت کو
_ببخشید
.
.
ویو ا.ت
امروز تولد جیون بود با تهیونگ برنامه ریختیم و سوپرایزش کردیم
+÷تولدت مممبارررک تولدت ممممبارررک تولدت مبارک جیون تولدت مبارکک...
داشتیم کادو ارو میدادیم اخر مهمونی وقتی همه رفتن سمت جیون رفتم
+جیون
¥بله
+چرا ناراحتی؟چیزی شده؟
¥نه
+بهم بگو من میتونم بفهمم ناراحتیا
¥اومااا..بابا کجاست(گریه)
+جیون گریه نکن عزیزم..بابات...خب..گفتم بهت که سرش شلوغه
¥نمیخوام(گریه)
دوید رفت بیرون دویدم دنبالش که تهیونگ دستمو گرفت
÷تاکی میخوای ازش مخفی کنی
+مگه چنسالشه..نمیخوام از باباش متنفر بشه(گریه)
÷وقتی توی ۳سالگی از خونه میزنه بیرون مطمئن باش وقتی۸سالش شد کلا جم میکنه میره
+الان چیکار کنم..واسش زوده این چیزا رو بدونه(گریه)
همینجوری توی خیابونا میگشتم دنبالش و داد میزدم ولی پیداش نمیکردم..چرا اخه این بلا سرم اومد .. زندگی به من نیومده..اگه الان کوک پیشم بود یه زندگیه خوب داشتیم...نا امید افتادم کف خیابون و گریه میکردم...دست کوچیکی روی شونم حس کردم و با صداش سرمو بلند کردم محکم بغلش کردم
¥اومااا
+جیونن کجا بودی اخه(گریه)
¥ببخشید اوما
از بغلم د دراومد دستامو گرفت
¥اون اقاهه مث بابام بود میشه باش ازدواج کنی
+چی؟؟کدوم؟
¥اونی که اینج...عه کوش همین الان اینحا بود
+این خرسو اون واست خریده؟
¥اره
+بیا بریم تا بارون شدید نشده لباسای زمستونی نداری فردا میریم خرید
¥باشه
÷جیوننن
¥داییی تاتا
تا رفتیم داخل جیون پرید بغل تهیونگ..بردش توی اتاق بعد چند مین اومد پیشم توی اشپزخونه
÷فردا باید برم قرار دادو ببندم
+منم باید برم واسه جیون لباس زمستونی بگیرم
÷بعد شرکت باهم میریم منم باید کت بگیرم
+تو شصتا کت داریااا
÷لازمم میشه خو
شب بخیر گفتیم و لپشو بوس گردم رفتم خوابیدم
صبح"
پاشدم رفتم دوش گرفتم جیونم بیدار کردم لباسشو بهش پوشیدم(اسلاید بعد) چتریاشو شونه کردم و موهاشو دم اسبی بالا بستم...خودمم یه پیرهن سفید دکمه دار بایه دامن مشکی و یه کت زرد پوشیدم رفتم پایین صبحونه خوردیم با تهیونگ رفتیم شرکت دم در بودیم میخواستیم بریم تو شرکت که......
(جیون اسلاید۳)
p7
علامت ها
ا/ت+ کوک_ یونا= مامان کوک#
لینا€ چان× تهیونگ÷ جیون¥
ویو کوک
_نونا من میخوام خودمو بکشم
=خفه میزنم تو دهنتا...راستی بابا قرار داد شرکت بسته فردا باید بریم کارا رو انجام بدیم
_من چی میگم تو چی میگی
=بی ادب ..ادبت کو
_ببخشید
.
.
ویو ا.ت
امروز تولد جیون بود با تهیونگ برنامه ریختیم و سوپرایزش کردیم
+÷تولدت مممبارررک تولدت ممممبارررک تولدت مبارک جیون تولدت مبارکک...
داشتیم کادو ارو میدادیم اخر مهمونی وقتی همه رفتن سمت جیون رفتم
+جیون
¥بله
+چرا ناراحتی؟چیزی شده؟
¥نه
+بهم بگو من میتونم بفهمم ناراحتیا
¥اومااا..بابا کجاست(گریه)
+جیون گریه نکن عزیزم..بابات...خب..گفتم بهت که سرش شلوغه
¥نمیخوام(گریه)
دوید رفت بیرون دویدم دنبالش که تهیونگ دستمو گرفت
÷تاکی میخوای ازش مخفی کنی
+مگه چنسالشه..نمیخوام از باباش متنفر بشه(گریه)
÷وقتی توی ۳سالگی از خونه میزنه بیرون مطمئن باش وقتی۸سالش شد کلا جم میکنه میره
+الان چیکار کنم..واسش زوده این چیزا رو بدونه(گریه)
همینجوری توی خیابونا میگشتم دنبالش و داد میزدم ولی پیداش نمیکردم..چرا اخه این بلا سرم اومد .. زندگی به من نیومده..اگه الان کوک پیشم بود یه زندگیه خوب داشتیم...نا امید افتادم کف خیابون و گریه میکردم...دست کوچیکی روی شونم حس کردم و با صداش سرمو بلند کردم محکم بغلش کردم
¥اومااا
+جیونن کجا بودی اخه(گریه)
¥ببخشید اوما
از بغلم د دراومد دستامو گرفت
¥اون اقاهه مث بابام بود میشه باش ازدواج کنی
+چی؟؟کدوم؟
¥اونی که اینج...عه کوش همین الان اینحا بود
+این خرسو اون واست خریده؟
¥اره
+بیا بریم تا بارون شدید نشده لباسای زمستونی نداری فردا میریم خرید
¥باشه
÷جیوننن
¥داییی تاتا
تا رفتیم داخل جیون پرید بغل تهیونگ..بردش توی اتاق بعد چند مین اومد پیشم توی اشپزخونه
÷فردا باید برم قرار دادو ببندم
+منم باید برم واسه جیون لباس زمستونی بگیرم
÷بعد شرکت باهم میریم منم باید کت بگیرم
+تو شصتا کت داریااا
÷لازمم میشه خو
شب بخیر گفتیم و لپشو بوس گردم رفتم خوابیدم
صبح"
پاشدم رفتم دوش گرفتم جیونم بیدار کردم لباسشو بهش پوشیدم(اسلاید بعد) چتریاشو شونه کردم و موهاشو دم اسبی بالا بستم...خودمم یه پیرهن سفید دکمه دار بایه دامن مشکی و یه کت زرد پوشیدم رفتم پایین صبحونه خوردیم با تهیونگ رفتیم شرکت دم در بودیم میخواستیم بریم تو شرکت که......
(جیون اسلاید۳)
- ۸.۶k
- ۳۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط