عشق اجباری
عشق_اجباری
PT.۱۷
یه قسمتی از حرف هیونجین پاک شده
حرفش:تو به من نگفتی قبلا دوست پسر داشتی(عصبی)
ا.ت:تو باید شاکی باشی(بادادو تعجب)
هیونجین:سرمن داد نزن(باحالت تهدید)
ا.ت:چرا داد نزنم هاااا اون عروسی رو گرفتی رو همه مافیا ها رودعوت کردی نباید اینکارو میکردی
داشتم حر فمو میزدم که یه ور صورتسوخت
هیونجین:دیگه تمومش کن نمیخوام بشنوم حالاهم پاشو بریم خونه (با عصبانیت )
خیلی عصبی شدم دست خودم نبود زدم تو صورت ا.ت بعدش واقعا ناراحت شدم بغض کرده بودو صورتشو با دستاش گرفت رفتم سمتشو گفتم ببخشید عصبی شدم یه لحظه
ا.ت:برو اونور (با بغض و کیوت)
هیونجین:ببخشید معذرت میخوام دیگه تکرارش نمیکنمممقول
ا.ت:قول میدی(با کیوتی🥹)
هیونجین:اره
ا.ت:باشه پس بریم خونه خوابم میاد خیلی(با کیوتی)
هیونجین:(لبخند)پاشو پاشو
رفتیم خونه و دیدم یه پیام اومده به گوشیم
دیدم اون جونگ کوک حرو*مزاده بود (آرمی ها بی احترامی نیست بخداا فیکه)نوشته بود
جونگ کوک:های مستر هوانگ حاله بیبیم خوبه بهش بگو حال من خوبه فقط صورتم زخمی شده به لطف شوهرش
هیونجین:اینقدر عصبی شدم وقتی به ا.ت گفت بیب گوشیرو تو دستم خورد کردم که با حرف ا.ت از ذهنم اومد بیرون
ا.ت:هیون میشه بیای بخوابی یکم میترسم تنها بخوابم
هیونجین:اوکی بیب(تو دلش حساب اون جونگ کوک و میرسم فرداا)
ا.ت:تو تخت بودیم که هیونجین اومدو دستشو انداخت دورم و شروع کرد به حرف زدن
هیونجین:خودااا 🥹❤️🩹 ا.ت ميگما بچمون داره بزرگ میشه مطمئنم پسره و عین باباش قوی میشه
ا.ت:ولی من فکرمیکنم دختر باشه و مثل مامانش خوشگل باشه😏
هیونجین:باشه باشه دیگه بخوابیم
ا.ت:تودلش نمیدونم چرا ولی به هیونجین حس پیدا کرده بودم🫣🤭
ویو خودم 😅❣
ا.ت و هیونجین خواب بودن که گوشی هیونجین زنگ خورد جواب داد که دید اون صدای جونگ کوکه
جونگ کوک:.....
پایان پارت ۱۷🥕
PT.۱۷
یه قسمتی از حرف هیونجین پاک شده
حرفش:تو به من نگفتی قبلا دوست پسر داشتی(عصبی)
ا.ت:تو باید شاکی باشی(بادادو تعجب)
هیونجین:سرمن داد نزن(باحالت تهدید)
ا.ت:چرا داد نزنم هاااا اون عروسی رو گرفتی رو همه مافیا ها رودعوت کردی نباید اینکارو میکردی
داشتم حر فمو میزدم که یه ور صورتسوخت
هیونجین:دیگه تمومش کن نمیخوام بشنوم حالاهم پاشو بریم خونه (با عصبانیت )
خیلی عصبی شدم دست خودم نبود زدم تو صورت ا.ت بعدش واقعا ناراحت شدم بغض کرده بودو صورتشو با دستاش گرفت رفتم سمتشو گفتم ببخشید عصبی شدم یه لحظه
ا.ت:برو اونور (با بغض و کیوت)
هیونجین:ببخشید معذرت میخوام دیگه تکرارش نمیکنمممقول
ا.ت:قول میدی(با کیوتی🥹)
هیونجین:اره
ا.ت:باشه پس بریم خونه خوابم میاد خیلی(با کیوتی)
هیونجین:(لبخند)پاشو پاشو
رفتیم خونه و دیدم یه پیام اومده به گوشیم
دیدم اون جونگ کوک حرو*مزاده بود (آرمی ها بی احترامی نیست بخداا فیکه)نوشته بود
جونگ کوک:های مستر هوانگ حاله بیبیم خوبه بهش بگو حال من خوبه فقط صورتم زخمی شده به لطف شوهرش
هیونجین:اینقدر عصبی شدم وقتی به ا.ت گفت بیب گوشیرو تو دستم خورد کردم که با حرف ا.ت از ذهنم اومد بیرون
ا.ت:هیون میشه بیای بخوابی یکم میترسم تنها بخوابم
هیونجین:اوکی بیب(تو دلش حساب اون جونگ کوک و میرسم فرداا)
ا.ت:تو تخت بودیم که هیونجین اومدو دستشو انداخت دورم و شروع کرد به حرف زدن
هیونجین:خودااا 🥹❤️🩹 ا.ت ميگما بچمون داره بزرگ میشه مطمئنم پسره و عین باباش قوی میشه
ا.ت:ولی من فکرمیکنم دختر باشه و مثل مامانش خوشگل باشه😏
هیونجین:باشه باشه دیگه بخوابیم
ا.ت:تودلش نمیدونم چرا ولی به هیونجین حس پیدا کرده بودم🫣🤭
ویو خودم 😅❣
ا.ت و هیونجین خواب بودن که گوشی هیونجین زنگ خورد جواب داد که دید اون صدای جونگ کوکه
جونگ کوک:.....
پایان پارت ۱۷🥕
۵.۲k
۲۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.