به تو که فکر میکنم فوران

به تو که فکر میکنم ،فوران
میکند گدازه های ذهن معلولم...
به جوش و خروش می افتد ،
دل بی تابم...و موج میزند
عکس چشم هایت در قاب
خوش رنگ چشمی که،هنوز
در حسرت دیدارت بارانی ست...

طوفانی سخت فرا میگیرد ،روح
بیمار و تب دارم را...
در مه میغلتد ،دست و پای وجودم،
و بی محابا دیوانه می شوم ،از
خاطراتی که به پاس حضورت،
ثبت شده در تاریخ زندگی ام...

در حسرت سیاحت موهایت،زلزله
آغاز میشود در مغز استخوان افکارم،
و به امید شنیدن پژواک صدایت ،
بی اختیار گوش میکنم به ترانه های
مشترکی که با هم زمزمه میکردیم...

جان جهانم به آخر می رسد،
و پاهایم تنها ،کنج
دنج ترین کافه های شهر را در پیش میگیرد...
می دانی...
می خواستم فقط بگویم دوستت دارم...
این همه واژه خراب شد بر سرم...

#احمد_سلیمی


© ممنون میشوم در صورت اشتراک گذاری متن
نام نویسنده رو از قلم نندازید...
دیدگاه ها (۴)

خداوندا...!!!اگر روزی بشر گردیزحال بندگانت با خبر گردیپشیمان...

پاسخی زیبا از سهراب سپهری از زبان خدا به کفر نامه کارو:منم ز...

این بار آمده ام بگویم که من خوبم فقط کمی بی حوصله اممیخواهم ...

یکبارهم حسادت رو از نگاه یه #مَــرد بخون.#آدم وقتی یه چیزی و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط