هفدهم ارباب مافیایی 🖤🔗
هفدهم ارباب مافیایی 🖤🔗
شرط ۲۵ تا لایک ۵۳ تا کامنت : لایکارو کم کردم بجاش کامنت هارو زیاد کردم💗 شرط رو برسونیدددددددددد بوصصصصصصصص به کلتونننننننننن💗🌈
پنین: عااا مگه اشتباه گفتم چون همین خواهرم می گفت شما خیلی خوب تنبهش میکنید
آنچه گذشت⬆️
جین: اون حرمزاده گوه خورد با تو
جین:, رمزت چیه؟
پنین: اعممم نمیدونم 😁
جین ویو
شلاقو برداشتم گفتم بشمور هرچی میزنم بهت
پنین: نمیتونی بزنی
جین ویو
اینو وقتی گفت شروع به شلاق زدن کردم بد از نیم ساعت کاملن بدنش خونی شده بود
جین: دارم برای بار آخر میگم رمز گوشیت چیههههههههههه( با صدای بلند)
پنین: 89 23
جین ویو
زدم دیدم درست گفت رفتم توی پیاماش دیدم
پنتا گفته که این دختره رو پیش رییس آوردم
رییس گفت پول خوبی بهمون میده و اینکه دیگه این دختر یک هرزه میشه چون رییس قرار پردشو بزنه
جین ویو
وقتی این پیامو خوندم خون آمد جلو چشمم
به پنین گفتم
جین: آدرس این رییس حرمزادتون چیهههههههههههههه( با حرس و عصبانیت و داد )
پنین: نمیگم د د ددی (با نفس تند )
جین: بازم شلاق میخوای؟ ( با حرس)
پنین: نه نه الان میگم
پنین: آدرسش ی کوچه توی سئول هست اسم کوچش(هرچی دوست دارین بزارین)
اونجا نایا هست
جین, ویو
سریع ماشینم برداشتم رفتم به همین آدرس
چند تا نگهبان جلومو گرفتن چون خیلی عصبی بودم دو تا گلوله ت سرشون خالی کردم بدو بدو رفتم در اون خرابه رو با پاه زدم دیدم همون پنتا و ی مرده و نایا که اونجا بسته بود و کل پاهاش خونی بود با چند تا بادگاردا
مرده: اوهییییی چرا مثل خر نگاه میکنید. بگیریدش ببندینش ( به بادیگارداش گفت)
جین ویو
وقتی بادیگارداش سمتم امدن ی فیلی پینی بهشون زدم افتادن زمین ی گلوله تیم شکمشون زدم وقتی نایا رو دیدم داره از ترس گریه میکنه تفنگو انداختم توی جیب پشت شلوارم
مرده: هوییی چته معلومه همراه زنمی؟ نه
جین:, خفته شو مردیکه مادرتو جلوی چشمات م*ی*گ***ا*م
مرده: برام مهم نی من حتی مادرمو هم کردم😂😂چه برسه به زنم
جین : وقتی این حرفو زد که گفت چه برسه زنم ( بچه ها زن مرده همون نایا بود البته واقعان نیستاااا برای اینکه حرس جین رو در بیاره گفت)
دیگه خونه آمد جلو چشمام بازم تفنگمو برداشتم رفتم اون مرده رو بزنم که پنتا آمد جلو خواست تفنگو ازم بگیره پرتش کردم اونور سریع ی گلوله به مرده زدم اما جای خالی داد رفتم جلو تر که بهش شلیک کنم دیدم پنتا نایا رو داره با خودش میبره رفتم دست پنتا رو گرفتم و جدا کردم خواستم برم به پنتا شلیک کنم یاد خاطراتمون افتادم اما من دیگه نایا رو دوست داشتم واسه همین بهش شلیک کردم به اون مرده هم شلیک کردم سریع نایا رو برآید استایل بغل کردم بردمش توی ماشین گذاشتم
سریع رسیدیم به خونه که۰۰۰۰۰
شرط ۲۵ تا لایک ۵۳ تا کامنت : لایکارو کم کردم بجاش کامنت هارو زیاد کردم💗 شرط رو برسونیدددددددددد بوصصصصصصصص به کلتونننننننننن💗🌈
پنین: عااا مگه اشتباه گفتم چون همین خواهرم می گفت شما خیلی خوب تنبهش میکنید
آنچه گذشت⬆️
جین: اون حرمزاده گوه خورد با تو
جین:, رمزت چیه؟
پنین: اعممم نمیدونم 😁
جین ویو
شلاقو برداشتم گفتم بشمور هرچی میزنم بهت
پنین: نمیتونی بزنی
جین ویو
اینو وقتی گفت شروع به شلاق زدن کردم بد از نیم ساعت کاملن بدنش خونی شده بود
جین: دارم برای بار آخر میگم رمز گوشیت چیههههههههههه( با صدای بلند)
پنین: 89 23
جین ویو
زدم دیدم درست گفت رفتم توی پیاماش دیدم
پنتا گفته که این دختره رو پیش رییس آوردم
رییس گفت پول خوبی بهمون میده و اینکه دیگه این دختر یک هرزه میشه چون رییس قرار پردشو بزنه
جین ویو
وقتی این پیامو خوندم خون آمد جلو چشمم
به پنین گفتم
جین: آدرس این رییس حرمزادتون چیهههههههههههههه( با حرس و عصبانیت و داد )
پنین: نمیگم د د ددی (با نفس تند )
جین: بازم شلاق میخوای؟ ( با حرس)
پنین: نه نه الان میگم
پنین: آدرسش ی کوچه توی سئول هست اسم کوچش(هرچی دوست دارین بزارین)
اونجا نایا هست
جین, ویو
سریع ماشینم برداشتم رفتم به همین آدرس
چند تا نگهبان جلومو گرفتن چون خیلی عصبی بودم دو تا گلوله ت سرشون خالی کردم بدو بدو رفتم در اون خرابه رو با پاه زدم دیدم همون پنتا و ی مرده و نایا که اونجا بسته بود و کل پاهاش خونی بود با چند تا بادگاردا
مرده: اوهییییی چرا مثل خر نگاه میکنید. بگیریدش ببندینش ( به بادیگارداش گفت)
جین ویو
وقتی بادیگارداش سمتم امدن ی فیلی پینی بهشون زدم افتادن زمین ی گلوله تیم شکمشون زدم وقتی نایا رو دیدم داره از ترس گریه میکنه تفنگو انداختم توی جیب پشت شلوارم
مرده: هوییی چته معلومه همراه زنمی؟ نه
جین:, خفته شو مردیکه مادرتو جلوی چشمات م*ی*گ***ا*م
مرده: برام مهم نی من حتی مادرمو هم کردم😂😂چه برسه به زنم
جین : وقتی این حرفو زد که گفت چه برسه زنم ( بچه ها زن مرده همون نایا بود البته واقعان نیستاااا برای اینکه حرس جین رو در بیاره گفت)
دیگه خونه آمد جلو چشمام بازم تفنگمو برداشتم رفتم اون مرده رو بزنم که پنتا آمد جلو خواست تفنگو ازم بگیره پرتش کردم اونور سریع ی گلوله به مرده زدم اما جای خالی داد رفتم جلو تر که بهش شلیک کنم دیدم پنتا نایا رو داره با خودش میبره رفتم دست پنتا رو گرفتم و جدا کردم خواستم برم به پنتا شلیک کنم یاد خاطراتمون افتادم اما من دیگه نایا رو دوست داشتم واسه همین بهش شلیک کردم به اون مرده هم شلیک کردم سریع نایا رو برآید استایل بغل کردم بردمش توی ماشین گذاشتم
سریع رسیدیم به خونه که۰۰۰۰۰
۱۸.۹k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.