فیک : شروعی به نام نفرت و پایانی به نام عشق
فیک: شروعی به نام نفرت و پایانی به نام عشق
part⁵
سرش تکون داد تا از شک بیرون بیاد
روبهروی جئون، کنار دایهیون نشست
" خب تا اونجای که فهمی... "a.t
خیلی ناگهانی وسط حرف دختر پرید و مانع ادامه دادنش شد
" نظرم عوض نشده "jk
+ چی..چی..چی؟
" گفتم نظرم عوض نشده هنوزم روی حرف اولم هستم "jk
+ ولی آقای جئون...
خیلی شکه کننده شروع به خندیدن کرد
نگاه شک دایهیون و جئون و وکیلش روش بود
دست از خندیدن برداشت و قطره اشکی که از خندیدن از چشمش سرازیر شد پاک کرد
" خیلی خیلی معذرت میخوام از بی سر پا بودن حرف آقای جئون خندم گرفت "a.t
خنده عصبی کرد
" از بی سر پا بودن حرف کی خنده اَت گرفت؟ "jk
وقار و غرور خودشو حفظ کرد و مثل همیشه سرسنگین و خانمانه ادامه داد
" فکر نمیکنم غیر از شما کسی اینجا فامیلیش جئون باشه نیست یا من اشتباه میکنم! "a.t
به صندلی تکیه داد و حالت جدی به چهرهاَش داد
" درست میگی ولی باید طرز صحبتت مثل یه وکیل کار درست ، خوب باشه "jk
پاشو روی اون پاش انداخت
" درسته ولی مهم طرف مقابله ، کسی برای الاغ کتاب نمیخونه "a.t
اَخم کوچيکی کرد
" منظورت از الاغ چیه؟ "jk
" ما اینجا نیستم که درمورد الاغ و حیونا بحث کنیم آمدیم اینجا تا مشکل حل کنیم، شما برای چیز دیگهای آمدید؟ "a.t
" میشنوم "jk
دوتا دستش روی میز گذاشت و ادامه داد
" تنها چیزی که مُوکل من میخواد حفظ محیط کارشه ، شما چی میخواید؟ "a.t
" موفقیت "jk
" همهی آدمه دنبال همینن "a.t
" همه دنبال موفقیت نیستن دنبال پولن "jk
" از موفقیت پول در میاد و از تلاش موفقیت، بیشتر آدما دنبال یه چیزن "a.t
" طرز فکر آدما متفاوته "jk
" درسته طرز فکرا متفاوته ولی به نظر نمیرسه مشکل شما طرز فکر باشه "a.t
" مشکل من طرز فکر نیست مشکل من همفکر نبودنه وقتی از کسی کمک میخوای باید همفکرشم باشی "jk
" شما درست میگید ولی از چه لحاظ اینو میگید؟ "a.t
" نمیخوام شریک باشم به کارم صدمه میزنه " jk
+ ولی آقای جئون اینطوری شغل منم توی خطر میوفته
" وقتی میخواید از چیزی دست بکشید فکر همه جا رو بکنید با دست کشیدن شما هر دو طرف آسیب میبینه پس یکم دیگه فکر کنید عاقبتش خوبه یا بد! "a.t
کمی به فکر فرو رفت
به چشماش زل زده بود و فکر میکرد
چشماش به قدری مشکی بود که میتونست از این فاصله انکاس خودشو توش ببینه
ولی توجهش به انکاس خودش نبود
به زیبایی چهرهاَش بود
تاحالا به زیبایش دقت نکرده بود
زیبایی چشم گیری داشت
" آقای جئون مدت فکر بیشتری میخواید؟ "a.t
" نه ، با کنار کشیدنم خودمم آسیب میبینم .. شریک میمونیم ... "jk
+خیلی ممنونم آقای جئون
"ولی به یه شرت... "jk
+ چه شرتی؟
" بدون همفکری سر از خود کاری نمیکنی "jk
+ باشه باشه قبوله قول میدم
" خوبه "jk
از روی صندلی بلند شد
با برخواستنش دختر و دایهیون هم بلند شدن
part⁵
سرش تکون داد تا از شک بیرون بیاد
روبهروی جئون، کنار دایهیون نشست
" خب تا اونجای که فهمی... "a.t
خیلی ناگهانی وسط حرف دختر پرید و مانع ادامه دادنش شد
" نظرم عوض نشده "jk
+ چی..چی..چی؟
" گفتم نظرم عوض نشده هنوزم روی حرف اولم هستم "jk
+ ولی آقای جئون...
خیلی شکه کننده شروع به خندیدن کرد
نگاه شک دایهیون و جئون و وکیلش روش بود
دست از خندیدن برداشت و قطره اشکی که از خندیدن از چشمش سرازیر شد پاک کرد
" خیلی خیلی معذرت میخوام از بی سر پا بودن حرف آقای جئون خندم گرفت "a.t
خنده عصبی کرد
" از بی سر پا بودن حرف کی خنده اَت گرفت؟ "jk
وقار و غرور خودشو حفظ کرد و مثل همیشه سرسنگین و خانمانه ادامه داد
" فکر نمیکنم غیر از شما کسی اینجا فامیلیش جئون باشه نیست یا من اشتباه میکنم! "a.t
به صندلی تکیه داد و حالت جدی به چهرهاَش داد
" درست میگی ولی باید طرز صحبتت مثل یه وکیل کار درست ، خوب باشه "jk
پاشو روی اون پاش انداخت
" درسته ولی مهم طرف مقابله ، کسی برای الاغ کتاب نمیخونه "a.t
اَخم کوچيکی کرد
" منظورت از الاغ چیه؟ "jk
" ما اینجا نیستم که درمورد الاغ و حیونا بحث کنیم آمدیم اینجا تا مشکل حل کنیم، شما برای چیز دیگهای آمدید؟ "a.t
" میشنوم "jk
دوتا دستش روی میز گذاشت و ادامه داد
" تنها چیزی که مُوکل من میخواد حفظ محیط کارشه ، شما چی میخواید؟ "a.t
" موفقیت "jk
" همهی آدمه دنبال همینن "a.t
" همه دنبال موفقیت نیستن دنبال پولن "jk
" از موفقیت پول در میاد و از تلاش موفقیت، بیشتر آدما دنبال یه چیزن "a.t
" طرز فکر آدما متفاوته "jk
" درسته طرز فکرا متفاوته ولی به نظر نمیرسه مشکل شما طرز فکر باشه "a.t
" مشکل من طرز فکر نیست مشکل من همفکر نبودنه وقتی از کسی کمک میخوای باید همفکرشم باشی "jk
" شما درست میگید ولی از چه لحاظ اینو میگید؟ "a.t
" نمیخوام شریک باشم به کارم صدمه میزنه " jk
+ ولی آقای جئون اینطوری شغل منم توی خطر میوفته
" وقتی میخواید از چیزی دست بکشید فکر همه جا رو بکنید با دست کشیدن شما هر دو طرف آسیب میبینه پس یکم دیگه فکر کنید عاقبتش خوبه یا بد! "a.t
کمی به فکر فرو رفت
به چشماش زل زده بود و فکر میکرد
چشماش به قدری مشکی بود که میتونست از این فاصله انکاس خودشو توش ببینه
ولی توجهش به انکاس خودش نبود
به زیبایی چهرهاَش بود
تاحالا به زیبایش دقت نکرده بود
زیبایی چشم گیری داشت
" آقای جئون مدت فکر بیشتری میخواید؟ "a.t
" نه ، با کنار کشیدنم خودمم آسیب میبینم .. شریک میمونیم ... "jk
+خیلی ممنونم آقای جئون
"ولی به یه شرت... "jk
+ چه شرتی؟
" بدون همفکری سر از خود کاری نمیکنی "jk
+ باشه باشه قبوله قول میدم
" خوبه "jk
از روی صندلی بلند شد
با برخواستنش دختر و دایهیون هم بلند شدن
۱۱.۳k
۱۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.