فیک : شروعی به نام نفرت و پایانی به نام عشق
فیک: شروعی به نام نفرت و پایانی به نام عشق
part⁶
" از آشنایی باهاتون خوشبخت شدم خانم ... "jk
"جانگ ... جانگ ا.ت ، شما؟ "a.t
" جئون جونگکوک "jk
باهم دیگه دست دادن
و بدون هیچ حرفی از هم دیگه فاصله گرفتن و از ساختمون بیرون رفتن
* مدتی بعد *
_دفتر جئون_
" یعنی چی که هیچ کاری از دستت بر نمیاد مرتیکه(داد) "jk
_ شرمنده ام آقای جئون ولی نمیدونم چیکار کنم(ترس)
" نمیدونم چیکار کنم یعنی چی ، تو وکیل منی و بابت هر کاری میکنی پول میگیری(داد) "jk
_ آقا نمیدونم این یکی چجوری انجام بدم(ترس)
" وای خدا باز میگه نمیدونم ... "jk
" همین الان از دفترم گمشو بیرون تا جنازهتو ندادم دست خانوادهاَت(داد) "jk
کیفش برداشت و سریع از دفتر بیرون رفت
تهیونگ" حالا چیکار کنیم سریع یه وکیل برای فردا نیاز داریم "
جیمین" میرم یه کار بلند پیدا میکنم میام "
قبل از اینکه بخواد از دفتر بیرون بره با صدای جئون سرجاش ایستاد
" وایسا ... "jk
تهیونگ" چیه؟ "
" یه خوبه شو سراغ دارم "jk
جیمین" کی؟ "
╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤
" چی؟ تو از من میخوای وکیلت بشم؟ "a.t
" اره برای فردا یه وکیل کار بلد میخوام حالا میای یا نه؟ "jk
" اگه یکی دیگه قبول میکردم ولی خب الان تو ... "a.t
" چونکه منم نمیخوای قبول کنی؟ "jk
" اگه تو یه موقعیت دیگه بودیم حرصت میدادم ولی الان وقتش نیست برا همین قبول میکنم "a.t
" یعنی تو تنها هدفت حرص دادن منه! "jk
"هعی تقریبا "a.t
" (خنده کوچیک) دیوونه "jk
╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤
جانگ ا.ت شده بود وکیل جئون جونگکوک
وکیل ، رئیس بزرگترین مافیا کره
علاوه بر اون دوست های خوبی هم برای هم دیگه شده بودن
دوست های که باهم دیگه در ارتباط بودن
همه چیزو به هم دیگه میگفتن
رفیق هم دیگه شده بودن
و هم دیگه حرص و اذیت میکردن
اولش به قدری کَل کَل میکردن که فکرشو نمیکردن اینقدر صمیمی بشن
البته به ماند که الان هم دست کمی از قبلا نداشتن *_*
part⁶
" از آشنایی باهاتون خوشبخت شدم خانم ... "jk
"جانگ ... جانگ ا.ت ، شما؟ "a.t
" جئون جونگکوک "jk
باهم دیگه دست دادن
و بدون هیچ حرفی از هم دیگه فاصله گرفتن و از ساختمون بیرون رفتن
* مدتی بعد *
_دفتر جئون_
" یعنی چی که هیچ کاری از دستت بر نمیاد مرتیکه(داد) "jk
_ شرمنده ام آقای جئون ولی نمیدونم چیکار کنم(ترس)
" نمیدونم چیکار کنم یعنی چی ، تو وکیل منی و بابت هر کاری میکنی پول میگیری(داد) "jk
_ آقا نمیدونم این یکی چجوری انجام بدم(ترس)
" وای خدا باز میگه نمیدونم ... "jk
" همین الان از دفترم گمشو بیرون تا جنازهتو ندادم دست خانوادهاَت(داد) "jk
کیفش برداشت و سریع از دفتر بیرون رفت
تهیونگ" حالا چیکار کنیم سریع یه وکیل برای فردا نیاز داریم "
جیمین" میرم یه کار بلند پیدا میکنم میام "
قبل از اینکه بخواد از دفتر بیرون بره با صدای جئون سرجاش ایستاد
" وایسا ... "jk
تهیونگ" چیه؟ "
" یه خوبه شو سراغ دارم "jk
جیمین" کی؟ "
╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤
" چی؟ تو از من میخوای وکیلت بشم؟ "a.t
" اره برای فردا یه وکیل کار بلد میخوام حالا میای یا نه؟ "jk
" اگه یکی دیگه قبول میکردم ولی خب الان تو ... "a.t
" چونکه منم نمیخوای قبول کنی؟ "jk
" اگه تو یه موقعیت دیگه بودیم حرصت میدادم ولی الان وقتش نیست برا همین قبول میکنم "a.t
" یعنی تو تنها هدفت حرص دادن منه! "jk
"هعی تقریبا "a.t
" (خنده کوچیک) دیوونه "jk
╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤
جانگ ا.ت شده بود وکیل جئون جونگکوک
وکیل ، رئیس بزرگترین مافیا کره
علاوه بر اون دوست های خوبی هم برای هم دیگه شده بودن
دوست های که باهم دیگه در ارتباط بودن
همه چیزو به هم دیگه میگفتن
رفیق هم دیگه شده بودن
و هم دیگه حرص و اذیت میکردن
اولش به قدری کَل کَل میکردن که فکرشو نمیکردن اینقدر صمیمی بشن
البته به ماند که الان هم دست کمی از قبلا نداشتن *_*
۹.۸k
۱۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.