فروشنده عشق
فروشنده عشق
part④②
هِیونگ: چیو میخوای توضیح بدی هااا؟میخوای برام توضیح بدی چطور کاری باهام کردی که خواهرام که از هرچیزی برام مهم ترن رو یادم رفتتت؟ ارههه؟(با داد و فریاد)
جونگ کوک:😔😔
هِیونگ: لازم نیست چیزی بگی من خوب فهمیدم چطور آدمی هستی منو باش چون این 1ماه مراقبم بودی فکر میکردم ادم خوبی هستی ولی نمیدونستم تو باعث شدی همچین بلایی سرم بیاد........ اگه الانم تو این خراب شده موندیم بخاطر اینه که مجبوریم ولی به زودی از دستتون خلاص میشیم
جیهوپ:(دست ا/ت رو میگیره) شما جایی نمیرید حداقل ا/ت نمیره
تهیونگ: راست میگه هانولم جایی نمیاد
هِیونگ: دخترا شماهام نظرتون اینه که بمونید؟
هانول و ا/ت: معلومه که نه
جیهوپ: شما ها هیچ جا نمیریددد همین که گفتم......پسرا بیاید بریم
ویو جیهوپ:
وقتی از اتاق اومدم بیرون رفتم سمت اتاق خودم حولمو برداشتمو رفتم سمت حمام
ابو باز کردم و رفتیم زیر دوش و شروع کردم به فکر کردن
فکر کردن درباره اینکه چطور عاشق دختری شدم که خریدمش تا فقط نیازامو رفع کنه عاشق دختری شدم که اصلا ازش خوشم نمیومد ولی الان ازگل نازک تر نمیتونم بهش بگم
جوری عاشقش شدم که خودمم نمیدونم چطوری دلم براش رفت
همه چی از بیمارستان شروع شد
همه چی از اونجایی شروع شد که داشت بخاطر خواهرش گریه میکرد و بغلش کردم
همون لحظه حس کردم قلبم از کار افتاد
وقتی بغلش کردم به جای اروم شدن اون خودم اروم شدم😅
یادمه کلی با خودم کلنجار رفتم که از بغلم جداش کنم
وای پسر بدجور اسیر شدیا 🥲😅
این پارت شرایط لازم نداره چون چندروز نبودم اینو بهتون هدیه میدم ولی پارت بعدی که الان آپ میکنم شرایط داره(به یکیتون قول داده بودم یه روز دوتا پارت بزارم و فقط برای یکشی شرط بزارم🙃)
part④②
هِیونگ: چیو میخوای توضیح بدی هااا؟میخوای برام توضیح بدی چطور کاری باهام کردی که خواهرام که از هرچیزی برام مهم ترن رو یادم رفتتت؟ ارههه؟(با داد و فریاد)
جونگ کوک:😔😔
هِیونگ: لازم نیست چیزی بگی من خوب فهمیدم چطور آدمی هستی منو باش چون این 1ماه مراقبم بودی فکر میکردم ادم خوبی هستی ولی نمیدونستم تو باعث شدی همچین بلایی سرم بیاد........ اگه الانم تو این خراب شده موندیم بخاطر اینه که مجبوریم ولی به زودی از دستتون خلاص میشیم
جیهوپ:(دست ا/ت رو میگیره) شما جایی نمیرید حداقل ا/ت نمیره
تهیونگ: راست میگه هانولم جایی نمیاد
هِیونگ: دخترا شماهام نظرتون اینه که بمونید؟
هانول و ا/ت: معلومه که نه
جیهوپ: شما ها هیچ جا نمیریددد همین که گفتم......پسرا بیاید بریم
ویو جیهوپ:
وقتی از اتاق اومدم بیرون رفتم سمت اتاق خودم حولمو برداشتمو رفتم سمت حمام
ابو باز کردم و رفتیم زیر دوش و شروع کردم به فکر کردن
فکر کردن درباره اینکه چطور عاشق دختری شدم که خریدمش تا فقط نیازامو رفع کنه عاشق دختری شدم که اصلا ازش خوشم نمیومد ولی الان ازگل نازک تر نمیتونم بهش بگم
جوری عاشقش شدم که خودمم نمیدونم چطوری دلم براش رفت
همه چی از بیمارستان شروع شد
همه چی از اونجایی شروع شد که داشت بخاطر خواهرش گریه میکرد و بغلش کردم
همون لحظه حس کردم قلبم از کار افتاد
وقتی بغلش کردم به جای اروم شدن اون خودم اروم شدم😅
یادمه کلی با خودم کلنجار رفتم که از بغلم جداش کنم
وای پسر بدجور اسیر شدیا 🥲😅
این پارت شرایط لازم نداره چون چندروز نبودم اینو بهتون هدیه میدم ولی پارت بعدی که الان آپ میکنم شرایط داره(به یکیتون قول داده بودم یه روز دوتا پارت بزارم و فقط برای یکشی شرط بزارم🙃)
۱۲.۶k
۰۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.