سلام

سلام!
این روزها تا دلت بخواهد یاد حرفهایت میفتم!
یاد صدایت!
نگاهت!
نگاهت!
نگاهت!
یادت هست ، میگفتی من تنها در کنار تو خودِ واقعیم هستم!
گفتی من در چشمان تو خودم را میبینم!
میگفتی ما شبیه یکدیگریم!
بودیم؟!
راستش را بخواهی حتی همان لحظه ها هم شبیه به هم نبودیم، ولی وقتی نگاهت میکردم دوست داشتم همانقدر که دلت میخواست شبیهت بودم !
خودت نمیدانستی ولی تمام جهان من بودی ...
ما شبیه به هم نبودیم !
تو رفتن را بلد بودی ، من ماندن را!
تو رفتی ولی من هنوز هم در جهان تو ماندم!
یادت هست ، چطور رفتی ...
ما حتی خداحافظی هم نکردیم !
من از این جهان چیز زیادی نمیخواهم ...
اگر میشود بیا ، یا بمان و یا با یک خداحافظی جان جهانم را بگیر و ببر !
من ...
فقط بدجور دلتنگم!
#مانلی_آوین
دیدگاه ها (۴)

میدونی از چی میترسم؟از اینکه "دیر" برگردی خیلی دیر...یه وقتی...

میدونی دوس دارم بیای بشینی روبرومنگات کنم هی بگمهی بگمگریه ک...

‏یه شب که خیلی ترس از دست دادنشو داشتم؛ ‏گفت: دیوونه فک کردی...

من از اون دسته ادمام که هیچی نمیگم...هیچی نمیگم، هیچی نمیگم،...

چندپارتی☆p.1---مدت‌ها بود که دیگر شبیه قبل نبود.از وقتی دکتر...

⁨⁨⁨حقیقت تلخ یک شبِ فراموش‌شدهمن خسته‌تر از آن بودم که حتی ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط