رمان دورترین نزدیک کاور شخصیت بهار
#پارت_۶۱
_حتمافرداپس فردابرمیگردن!
مامان:خب عموت گفت بمونن خونه باغ!
_هه لطف کردن خوبایدم بگه! همینکه انقد ابروداری کردم زیادیه!
مامان:هووف ترانه برودختربرو
_ اودافظ مامان!
مامان : کی ادم میشی؟کی سرعقل میای کی خانوم میشی اصا حداقل عاشق شو بزار یکم از این بچگی در بیای! خدافظ
سرمو با دلخوری تکون دادم و اومدم بیرون اخ مامان اگه بدونی خوبم عاشق شدم! دم در منتظره عاقامون! هه اقامون ، اصلا دوسم نداره! اخرین نفری که ماهور قرار باشه بخوادش منم!
کمبود از من نیست اون چشم دیدن نداره! سوار ماشین شدم
+ بریم؟
_ اره
تازه راه افتاده بودیم که سپهر زنگید
بر داشتم _ بله؟
سپهر : ترانه ناهار بگو دوستات بیان بریم بیرون!
_ باشه تازه 12 تو بزار بیدارشیم همه!!
سپهر خندید: خوبه عقد من بوده شماها بیشتر کیف کردین!
_عووم شمام ک گویا پادینا خانومو رسوندی خونه! در عجبم!
خندید : چطور؟!
_ شما در تب و تاب بودید خب!
سپهر: توبه کن ترانه توبه!
بلند زدم زیر خنده ماهور با تاسف سر تکون داد ک بلندتر خندیدم
_باشه خدااافظی!
سپهر : خدافظ .
_ تاحالا تبریز اومدی!
+اره،چطور؟
_واقعا؟ کی؟!
+تو بچه بودی!
_ بیمزه ، کی خب؟
+ یبار بچگی دومین بار17_18 سالم بود اتفاقاخونه پارسا اینا! با رفیقامون اومدیم اینجا!
_ اووه چه جالب! پس با پارسا صمیمی بودین!
+ من نه، پسر عموم میلاد!
_بابات اینا چندتا خواهربرادرن؟
+ 3تا برادر و یه خواهر!
_ اهان، تو و ملیسا ، سامان و سپنتا ، میلاد تکه؟ بعد عمه ت چی؟
+ نه میلاد،سوگند،ارمیا ، عمه م فق یه دختر داره س سانیا
_ پس زیادین! 8 تا بچه تو فامیل پدری فق
+اره زیادیم ، امامهم معاشرته که باهم نداریم!
_از اخلاق گند توعه لابد!
+ نه ، تو و ملیساشبورروز چی میگین به هم پس!
_ ما غیبت مردمو نمی کنیم! مث ادم خودت میگی!
+چیکارکنم اگه جوابتو ندم تا برسیم مغزمو میخوری!
_ خوبه!
چند مین اخروساکت شدم که ماهور ضبطو روشن کرد
🗣 Ehaam
🎵 Haale Man
گفته بودم میروی دیدی عزیزم آخرش
سهم ما ازعشق هم شد قسمت زجر آورش
زندگی باخاطراتت اتفاقی ساده نیست
رفتنت یعنی مصیبت زجر یعنی باورش
حال من بعد ازتو مثل دانش آموزیست که
خسته از تکلیف شب خوابیده روی دفترش
مرگ انسان گاهی اوقات از نبود نبض نیست
مرگ یعنی حال من بادیدن انگشترش
یک وجب دوری برای عاشقان یعنی عذاب
وای از آنروزی که عاشق ردشود آب از سرش
جای من این روزهامیزی است کنج کافه ها
یک طرف اندوه ومن یادتوسمت دیگرش
عشق هر جا میرسد آتش به دلها میزند
درد را جا میگذارد در دل خاکسترش
بی تو بین گریه ها یاد تو در آغوشم است
من شدم مرداب و یاد تو شده نیلوفرش
حال من بعد از تو مثل دانش آموزیست که
خسته از تکلیف شب خوابیده روی دفترش
با تو فهمیدم جدایی انتهای عشق نیست
آشنا کردی مرا با لحظه های بدترش...
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #خاصترین #عاشقانه #تکست_خاص #دخترونه #عشق
_حتمافرداپس فردابرمیگردن!
مامان:خب عموت گفت بمونن خونه باغ!
_هه لطف کردن خوبایدم بگه! همینکه انقد ابروداری کردم زیادیه!
مامان:هووف ترانه برودختربرو
_ اودافظ مامان!
مامان : کی ادم میشی؟کی سرعقل میای کی خانوم میشی اصا حداقل عاشق شو بزار یکم از این بچگی در بیای! خدافظ
سرمو با دلخوری تکون دادم و اومدم بیرون اخ مامان اگه بدونی خوبم عاشق شدم! دم در منتظره عاقامون! هه اقامون ، اصلا دوسم نداره! اخرین نفری که ماهور قرار باشه بخوادش منم!
کمبود از من نیست اون چشم دیدن نداره! سوار ماشین شدم
+ بریم؟
_ اره
تازه راه افتاده بودیم که سپهر زنگید
بر داشتم _ بله؟
سپهر : ترانه ناهار بگو دوستات بیان بریم بیرون!
_ باشه تازه 12 تو بزار بیدارشیم همه!!
سپهر خندید: خوبه عقد من بوده شماها بیشتر کیف کردین!
_عووم شمام ک گویا پادینا خانومو رسوندی خونه! در عجبم!
خندید : چطور؟!
_ شما در تب و تاب بودید خب!
سپهر: توبه کن ترانه توبه!
بلند زدم زیر خنده ماهور با تاسف سر تکون داد ک بلندتر خندیدم
_باشه خدااافظی!
سپهر : خدافظ .
_ تاحالا تبریز اومدی!
+اره،چطور؟
_واقعا؟ کی؟!
+تو بچه بودی!
_ بیمزه ، کی خب؟
+ یبار بچگی دومین بار17_18 سالم بود اتفاقاخونه پارسا اینا! با رفیقامون اومدیم اینجا!
_ اووه چه جالب! پس با پارسا صمیمی بودین!
+ من نه، پسر عموم میلاد!
_بابات اینا چندتا خواهربرادرن؟
+ 3تا برادر و یه خواهر!
_ اهان، تو و ملیسا ، سامان و سپنتا ، میلاد تکه؟ بعد عمه ت چی؟
+ نه میلاد،سوگند،ارمیا ، عمه م فق یه دختر داره س سانیا
_ پس زیادین! 8 تا بچه تو فامیل پدری فق
+اره زیادیم ، امامهم معاشرته که باهم نداریم!
_از اخلاق گند توعه لابد!
+ نه ، تو و ملیساشبورروز چی میگین به هم پس!
_ ما غیبت مردمو نمی کنیم! مث ادم خودت میگی!
+چیکارکنم اگه جوابتو ندم تا برسیم مغزمو میخوری!
_ خوبه!
چند مین اخروساکت شدم که ماهور ضبطو روشن کرد
🗣 Ehaam
🎵 Haale Man
گفته بودم میروی دیدی عزیزم آخرش
سهم ما ازعشق هم شد قسمت زجر آورش
زندگی باخاطراتت اتفاقی ساده نیست
رفتنت یعنی مصیبت زجر یعنی باورش
حال من بعد ازتو مثل دانش آموزیست که
خسته از تکلیف شب خوابیده روی دفترش
مرگ انسان گاهی اوقات از نبود نبض نیست
مرگ یعنی حال من بادیدن انگشترش
یک وجب دوری برای عاشقان یعنی عذاب
وای از آنروزی که عاشق ردشود آب از سرش
جای من این روزهامیزی است کنج کافه ها
یک طرف اندوه ومن یادتوسمت دیگرش
عشق هر جا میرسد آتش به دلها میزند
درد را جا میگذارد در دل خاکسترش
بی تو بین گریه ها یاد تو در آغوشم است
من شدم مرداب و یاد تو شده نیلوفرش
حال من بعد از تو مثل دانش آموزیست که
خسته از تکلیف شب خوابیده روی دفترش
با تو فهمیدم جدایی انتهای عشق نیست
آشنا کردی مرا با لحظه های بدترش...
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #خاصترین #عاشقانه #تکست_خاص #دخترونه #عشق
۷.۷k
۲۸ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.